مجله عمومی

بن بست دیپلماتیک ایران و آمریکا هر چه باشد، به نفع فلسطین نیست

روز نود؛ بن بست استراتژیک و عقلانیت نرم

استراتژی ایران و آمریکا تعیین سرنوشت «غزه در غزه» است؛

آرام آرام دامنه ی بحران در حال گسترش و نیازمند مراقبت ویژه است؛

آرایش ناوهای آمریکا و انگلیس و ایران در دریای سرخ پر مخاطره است؛

بن بست حیرت انگیز غزه، اسرائیل را وادار به تغییر استراتژی و شیفت به ترور و انتقال بحران کرده است؛

از اهداف پنهان ترورها در لبنان و سوریه، تغییر در آرایش میز مذاکره و کاستن از قدرت جریان نزدیک به تهران است؛

روس ها چرخش های معنی داری داشته اند؛

ایران و آمریکا در موضوع فلسطین و منطقه، نوعی موازنه ی نظامی اما نابرابری دیپلماتیک دارند

بن بست دیپلماتیک تهران و واشینگتن، هر چه باشد به نفع فلسطین نیست؛

این پرسش مهمی است که چرا وقتی سخن از گسترش بحران و صف آرایی نظامی به میان می آید، سخن از ایران و آمریکا است ، اما وقتی سخن از دیپلماسی به میان می آید میدان به دیگر کشورها واگذار می شود؟

این رویکرد که تهران از فلسطین حمایت نظامی کند، اما مذاکرات سیاسی به مصر و قطر و ترکیه و یا برخی کشورهای دو نبش عربی واگذار شود، باید مجددا ارزیابی شود؛

آیا ایران و آمریکا برای نجات خاورمیانه از احتمال جنگی ویرانگر، عقلانیت نرم را در پشت قدرت سخت خود به کار خواهند بست؟

متن کامل در یادداشت:

بسمه تعالی

۹۰ روز است که ارتش نابودگر اسرائیل، نه تنها غزه که همه ی نظامات انسانی و اخلاقی پذیرفته ی جهان مدرن را بمباران می کند. ۹۰ روز است که زوزه ی گرگ های درنده در خرابه های غزه، صبح تا شام گوش جهان را کر کرده است و هر دقیقه جان کودک و جگر مادری را از هم می درد. ۹۰ روز است که سرمایه گذاری ۹۰ ساله ی غرب و مراکز حقوق بشری بر ارزش های غربی و ادعای مبارزه با تروریسم با چالشی بی سابقه مواجه شده و از درد بی عملی به خود می پیچد. ۹۰ روز است صهیونیست ها در قامت یک نظام سرتاپا تروریستی اجازه یافته اند، همه ددمنشی های تبهکاران تاریخ را یک جا و با آسودگی خاطر از هر عقوبتی عملیاتی کنند، تا ملتی را به زانو درآورند. اما با مقاومت رازآلود و شکیبایی حیرت انگیز غزه، صهیونیست ها در بن بستی عمیق و پیچیده گرفتار آمدند.

۹۰ روز است که جهت زمان و زمانه به زیان اسرائیل است. اهداف اولیه یک به یک رنگ باختند تا جایی که بالاخره، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا روز پنج شنبه زبان به اعتراف گشود که مقاومت در غزه نابود شدنی نیست، چرا که مقاومت صرفا یک گروه مسلح نیست و یک «ایدئولوژی» است و این یعنی اعتراف به یک بن بست استراتژیک که اگر اندکی ذکاوت به خرج می دادند، همان ابتدا هم قابل درک بود. اما افسوس که هفتاد سال است، غرب مسلح، از عقلانیت نرم در کنترل قدرت سخت دست شسته ، و ابتدا جنایت می کند و سپس اندکی از سر اجبار یا استیصال یا بی فرجامی به سر عقل می آید، چنان که در ویتنام و افغانستان و عراق شاهد بودیم، که البته بی حاصل است.

جریان هفتم اکتبر، تاثیر ویرانگری بر ذهنیت ارتش و سیاستمداران اسرائیلی گذاشت و انتقام و جنایت را هدف اول و آخر آنان قرار داد. قشون چند صد هزار نفری در باریکه ی چند کیلومتری غزه، فجایع انسانی بی سابقه و هدفمندی را خلق کرد. وسعت فاجعه، اراده ی مردم نستوه غزه را نشکست، اما بن بست نظامی و ویرانی ذهنی سیاستمداران اسرائیلی را تشدید کرد. در پهنه ی جهانی نیز دل و جان انسان های بیدار به ویژه جوانان غرب را برانگیخت و حامیان فکری و سیاسی صهیونیست ها را شرمنده و شرمنده تر ساخت. کشورهای مستقلی نظیر آفریقای جنوبی را نیز به چاره جویی واداشت و شکایت از اسرائیل در دادگاه بین المللی به اتهام نسل کشی یکی از این اقدامات بود که در آینده شاهد نمونه های دیگری نیز خواهیم بود.

شیفت نظامی تل‌آویو؛

اینک با بی فرجامی نسل کشی و بن بست نظامی در نقطه ی تماس جنگ، تل‌آویو مجبور به طراحی مرحله ی جدیدی از جنگ شده و در نتیجه ترور و گسترش بحران به مناطق دورتر را به عنوان اولویت و به امید نجات از مخمصه در دستور کار قرار داده است. در حقیقت اسرائیل که در جنگ چریکی از توان چندانی برخوردار نیست و ارتشی صرفا کلاسیک دارد، به اصطلاح به تنظیمات ذاتی خود بازگشته و با اتکاء به شبکه ی وسیع جاسوسی اش، ترورهای هدفمند و انتقال بحران را اولویت خود قرار داده است.

هدف ترورهای اخیر؛

هدف از ترورهای اخیر در بیروت و سوریه را می توان در الف: تزریق احساس پیروزی به ارتش و افکار عمومی داخلی، ب: شکستن زنجیره ی فرماندهی، لجستیک و ارتباطی مبارزان فلسطینی و جریانات دیگر مقاومت با یکدیگر، ج: به چالش کشیدن اقتدار و شکیبایی حامیان مقاومت از جمله تهران و حزب الله لبنان دانست. مورد چهارم و مهمی نیز به نظر می رسد که در انتهای یادداشت به آن پرداخته خواهد شد.

استراتژی ایران و آمریکا: تعیین سرنوشت «غزه در غزه»؛

در برابر رویکرد تهاجمی و بدون چارچوب اسرائیل، تاکنون تهران، حزب الله و آمریکا و غرب با رویکردهای متفاوت، رفتار نسبتا کنترل شده ای را از خود بروز داده اند تا دامنه ی جنگ عمدتا در غزه و زد و خورد های مرز های شمالی فلسطین اشغالی محدود بماند و به جنگی منطقه ای تبدیل نشود و در حقیقت استراتژی ایران و آمریکا هر دو این بوده که سرنوشت «غزه در غزه» تعیین شود با این تفاوت که ایران این مهم را به نفع فلسطین و حماس و جهاد اسلامی، و آمریکا نتیجه را به نفع اسرائیل و مصالح بلند مدت خود می خواهد.

اما اسرائیل به گونه ای دیگر فکر می کند و یکی از راه های خروج از بن بست و حصول نتیجه را گسترش دامنه ی بحران به مرزهای دورتر و درگیر ساختن مستقیم آمریکا و غرب می بیند تا الف: توجه از غزه و بحران انسانی آن به نقطه ای دیگر معطوف شود، ب: گرهی برای باز شدن بن بست نظامی و انسانی غزه پیدا شود، ج: با گسترش بحران، احتمال درگیری مستقیم تهران با واشینگتن فزونی یافته و به شکل مستقیم تری هزینه ی درگیری نظامی با ایران بر عهده ی آمریکا گذاشته شود.

تاکنون به دلیل خسارت بار بودن، کشدار بودن، بی فرجام بودن و احتمال فراگیرتر شدن این نوع منازعات در خاورمیانه، ایران و آمریکا از درگیری مستقیم پرهیز کرده اند. ضمن این که می دانند اساسا این درگیری به نفع رقبای منطقه ای و جهانی هر دو کشور تمام خواهد شد و فرجام روشنی هم نخواهد داشت. اما سیر تحولات نشان می دهد با روند فعلی، تضمینی برای محدود ماندن دامنه ی جنگ وجود ندارد و تشدید بحران، گرچه قطعی نیست اما یک احتمال واقعی و فزاینده است. دلیل این احتمال نیز در توازن قدرت و به نوعی گره خوردگی توانایی های تهاجمی و دفاعی است. این توازن موجب می شود تا اندک اشتباه یا کنش غیر محاسبه شده یا عملیات فریب جریان سومی به توسعه ی جنگ بیانجامد. و اسرائیل با رویکرد تخریبی – تروریستی خود مایل است محور مقاومت را در شرایطی قرار دهد که مجموعه ی آنها و نهایتا ایران را به واکنش نظامی تمام عیار بکشاند. این موضوع را در ادامه توضیح می دهم.

قدرت تغییر بازی انصارالله و محدودیت استراتژیک حزب الله؛

در میان جریان مشهور به مقاومت، حزب الله لبنان و حشد عراق و سوریه هر کدام با محدودیت هایی مواجه هستند. اما حوثی ها، با قدرت مانور و قدرت تغییر بازی که از خود نشان داده و موازنه ی معکوسی که در جنگ برقرار ساخته اند، توانسته اند با کمترین آسیب پذیری، فشار فوق تصوری بر ترابری دریایی اسرائیل و حتی ترابری جهانی از طریق باب المندب، خلیج عدن و دریای سرخ وارد سازند. فراموش نکنیم که تغییر مسیر بسیاری از کالاهای مقصد اروپا از خلیج عدن هم در زمان بندی و هم نرخ کالاهای آن مسیر در اروپا تاثیرگذار خواهد بود و به طور مثال حداقل ده روز مسیر کشتی ها را طولانی تر خواهد ساخت. تفاوت حوثی ها با حزب الله آن است که حوثی ها نگران کشیده شدن جنگ به یمن نیستند، یعنی از چنین جنگی بیمی ندارد چون هم در حوزه ی تحت حاکمیت خود استقلال عمل کامل دارند و هم در اثر جنگ چندین ساله با عربستان چیزی برای از دست دادن ندارند و در این حال از موشک های دوربرد و پهپادهای پیشرفته ای هم برخوردارند و کنترل کامل پهنه ی دریای سرخ نیز برای ائتلاف نصف و نیمه ی غربی بسیار دشوار و پر هزینه است.

حزب الله، بزرگترین و موفقترین جریان چریکی نه تنها منطقه که حال حاضر جهان است و می توان گفت ابر قدرت چریکی جهان است و تاکنون توانسته نقشی کلیدی در موازنه ترس و قدرت با رژیم صهیونیستی در مرزهای شمالی سرزمین های اشغالی ایفا کند و تنها الگویی است که موجب توقف کامل رژیم اسرائیل شده است. حزب الله بیمی از جنگ ندارد و می تواند ضربات بسیار سنگینی وارد کند و به جنگی طولانی مدت ورود کند و تاکنون نیز ضربات سنگینی به اسرائیل وارد کرده و ده ها هزار تن از ارتش این رژیم را در شمال سرزمین های اشغالی زمین گیر کرده و موجب تقسیم فشار نظامی بر غزه شده است. در ابتدای منازعه ی اخیر آمریکا شاید صرفا برای کنترل حزب الله، یکی از بزرگترین ناوهای خود را به مدیترانه وارد کرد. اما همین حزب الله نمی تواند مستقل از حاکمیت لبنان تصمیم به آغاز جنگ بگیرد و ملاحظاتی نسبت به کلیت لبنان و جریانات لبنانی مخالف جنگ دارد، مگر آن که شروع کننده جنگ، اسرائیل باشد. علاوه، شروع جنگ با حزب الله به منزله ی احتمال بالای شروع جنگی تمام عیار در آن منطقه است و در شرایط حاضر، نه حزب الله، نه آمریکا و نه ایران، و نه هیچ کشور دیگری مایل به شروع چنین جنگی نیستند. همین محدودیت ها سبب شده است، آمریکا و انگستان فعلا برای از بین بردن مزیت قدرت مانور و تصمیم گیری حوثی ها وارد عمل شده اند و تا مرز تهدید مستقیم حوثی های یمن پیش رفته اند و چند درگیری شدید نیز روی داده است به این امید که با کاستن از تهدیدات دریای سرخ ریسک تجاری این مسیر بر اروپا و تجارت جهانی را تقلیل دهند.

اینک حضور ناوهای آمریکایی و انگلیسی، و ورود ناو البرز ایران، آرایش متفاوتی به این منطقه ی دریایی داده است. با ورود این ناوها و نمایش قدرت این سه کشور، با آرایشی نظامی واحتمال خطر پذیری بالا مواجه هستیم. در این شرایط کوچکترین خطای طرفین و یا حتی شیطنت طرف دیگری می تواند منجر به درگیری دریایی و حتی فرادریایی وسیع و خطرناکی در آن منطقه شود.

سوریه و محدودیت استراتژیک تهران؛

در سوریه با ترور شهید سید رضی موسوی، ایران در موقعیت دشواری قرار گرفت و برای چندمین بار هدف حملاتی واقع شد که واکنش درخوری از زمین سوریه دریافت نکرده است. چه بسا به دلیل ساختار حاکمیت سوریه و روابط با روسیه و موازنات پیچیده ی تصمیم گیری در حاکمیت آن، عملا امکان مواجهه مستقیم با اسرائیل در سطح بالا وجود ندارد و نظام سوریه بیشتر نقش شاهراه پشتیبانی لجستیکی را ایفا می کند تا فعال در درگیری مستقیم. شاید به همین دلیل محدودیت های پاسخ از سوریه، اسرائیل بازی ترور و هدف گیری اهداف ایرانی را در این کشور آغاز و تشدید کرده است. ایران نیز تاکنون پاسخ های غیر مستقیم و از مسیر دیگر نظیر حمایت از گروه های مقاومت را دنبال کرده است. چنان که بیان شد، اگر تروری علیه ایران در سوریه انجام دهد، و ایران پاسخ مستقیم و از سرزمین ایران دهد، احتمالا منجر به فراگیر شدن جنگ می شود و اگر ایران پاسخ ندهد عملا اقتدار ایران به چالش کشیده شده است. پس از ترور شهید رضی، یکی از فرماندهان عالیرتبه ی نظامی ایران اعلام کرد، ایران با «صبر استراتژیک» به دامن طراحی اسرائیل کشیده نخواهد شد، اما به واقع این وضعیت تا کجا قابل تداوم خواهد بود؟

در جنوب لبنان نیز با ترور صالح العاروری، حزب الله که تاکنون نزدیک به دویست شهید تقدیم کرده است، در شرایط تصمیم گیری بزرگتری قرار گرفته است، و طبیعتا انتظار می رود پاسخ متناسبی را طراحی کند و سید حسن نصرالله نیز چنین وعده ای نیز داده است، ضمن این که گروه های فلسطینی ساکن لبنان نیز ممکن است عملیاتی را تدارک ببینید. پاسخ حزب الله هر چه باشد، انتظار می رود در سطحی بالاتر از پاسخ های فعلی باشد به ویژه که این ترور در منطقه ی امنیتی بیروت روی داده است. گرچه حزب الله در هر پاسخی، به دلایلی که در یادداشت های پیشین توضیح داده شد، علاقمند به ورود به یک جنگ کامل نیست، اما هر آینه احتمال دارد پاسخ ناگزیر حزب الله، نتایجی غیر قابل کنترل را به بار آورد.

در عراق نیز زد و خوردهایی بین گروه های عراقی و مراکز آمریکایی با هدف فشار به آمریکا روی داده و منافع آمریکا در خظر جدی قرار گرفته است و در مقابل آمریکا تهدید به برخورد مستقیم کرده است. از جمله روز پنج شنبه شاهد حمله مستقیم آمریکا به یکی از مراکز رسمی حشد در بغداد بودیم که اعتراض وسیع محافل سیاسی عراق را بدنبال داشت.

احتمال گسترش بحران؛

چنان که می بینیم، با همه رفتار کنترل شده ی ایران و آمریکا، آرام آرام دامنه ی بحران در حال گسترده شدن است و گرچه این گسترش اخیر بیشتر نشان دادن چنگ و دندان و خطرات احتمالی به یکدیگر است، اما چنان که می دانیم ماهیت جنگ آتش و بعضا انفجاری است و پیشگیری از دامنه ی آن نیازمند مراقبت مضاعف است به ویژه که هم اسرائیل هم بعضی قدرت های جهانی که فعلا نقش ناظر را دارند اهدافی را در سر می پرورانند.

نقش منافع روسیه؛

نقش منافع روسیه نیز در این معادله نباید نادیده گرفته شود. عملیات هفتم اکتبر عملیاتی فلسطینی بوده است، اما از شامگاه هفتم اکتبر تاکنون، با انحراف افکار عمومی از اوکراین، روسیه منافع کلانی از بحران غزه برده است و هر چه این بحران تداوم بیشتری پیدا کند و مخصوصا اگر پای آمریکا به بحران به صورت مستقیم و نظامی کشیده شود، روسیه فضای مناسبتری برای خود خواهد یافت. چرا که هم از توجه افکار عمومی جهان به جنگ اوکراین و هم از حمایت نظامی و مالی آمریکا از اوکراین به دلیل درگیری در منازعه ی دیگری کاسته خواهد شد. با این مقدمه، این شبهه مطرح می شود که با توجه به مناقشات اخیر تهران و مسکو و با توجه به برخی چرخش های سیاست خارجی روسیه به سمت اسرائیل و شبهاتی که پیرامون مواضع لاوروف به وجود آمده، آیا محتمل است که به رغم روابط ویژه تهران – مسکو، دو ترور اخیر در سوریه و لبنان به نوعی با چشم پوشی، اگر نگوییم چراغ سبز روس ها همراه بوده است، و حداقل روس ها تلاشی امنیتی و سیاسی برای پیشگیری از آن نکرده اند، تا احتمال درگیری وسیعتر لبنان و تهران با جنگ غزه و نهایتا درگیری نزدیک تر با آمریکا و بحران وسیعتر منطقه ای فزونی یابد؟

هدف پنهان ترورها؛ تغییر در آرایش میز مذاکره!

علاوه، این ترور ها به نوعی جریان حامی حزب الله و تهران در حماس را نشانه رفته است و این همان نکته ای است که به عنوان چهارمین دلیل ترورهای هدفمند اخیر باید از آن یاد کرد. در شرایطی که جنگ غزه به بن بست رسیده، اگر ترفند اسرائیل در گسترش دامنه ی بحران منطقه ای به نتیجه نرسد، نهایتا راهی جز تن دادن به گفت و گو برای این رژیم باقی نمی ماند. در این مرحله مهمترین رکن مذاکرات، شخصیت هایی هستند که پای میز مذاکره نشسته یا در رهبری مقاومت نقشی تعیین کننده خواهند داشت. از دیدگاه اسرائیل، هر چه شاخه ها و فرماندهان و رهبران کاریزماتیک نزدیک به تهران ترور شوند، اولا در بلند مدت وزنه ی تهران در حماس تضعیف خواهد شد، و ثانیا در شرایط مذاکره نیز آرایش کرسی های مذاکرات به نفع شاخه های نزدیک به ترکیه و قطر و …. خواهد چرخید. و این همان چیزی است که در محاسبات اسرائیلی منجر به مذاکراتی آسان تر برای آنان خواهد بود. از این روی در ترور شهید رضی موسوی به عنوان حلقه ی ارتباطی و پشتیبان مبارزان فلسطینی و لبنانی و شهید صالح العاروری که شخصیتی نزدیک به تهران شناخته می شد و ترور برخی فرماندهان جهان اسلامی، بیش از هر چیز کاستن از کفه ی تهران در ارتباط با حماس و مذاکرات آتی، هدف گرفته شد تا هر چیز دیگر.

ایران و آمریکا؛ نوعی موازنه نظامی و نابرابری دیپلماسی؛

در این شرایط که دو عنصر جنگ و دیپلماسی در کنار هم سرنوشت نهایی را رقم خواهند زد، ایران و آمریکا هم در کنترل و هم در گسترش بحران می توانند محوریت داشته باشند. در رابطه با کنترل گسترش بحران در بخش های بالاتر سخن به میان آمد، اما در عرصه ی دیپلماسی تفاوت بزرگی وجود دارد. ایران به عنوان یک کشور بسیار موثر بر شکل گیری و توانمندی نظامی جریان مقاومت در کشورهای منطقه که هزینه بسیاری نیز پرداخته است، در حوزه دیپلماسی دچار محدودیت های فراوان حتی در گفت و گو با آمریکا است، اما آمریکا هم در حمایت نظامی و هم حمایت دیپلماتیک از اسرائیل دامنه ی عمل گسترده ای دارد. شرایط به گونه ای پیش رفته است که گویی ایران بخش بزرگی از هزینه های نظامی جنگ با اسرائیل و فشار به منافع آمریکا را می پردازد، اما نقش آفرینی در مذاکرات به قطر و ترکیه و مصر و … واگذار شده است. دیدیم که ترکیه حتی حاضر نشد به شکل موقت رابطه ی سیاسی خود با اسرائیل را قطع کند. این پرسش مهمی است که چرا وقتی سخن از گسترش بحران و صف آرایی نظامی به میان می آید، سخن از ایران و آمریکا است ، اما وقتی سخن از دیپلماسی به میان می آید میدان به دیگر کشورها واگذار می شود؟ تصمیم نهایی با ملت فلسطین و تعیین کننده نهایی مقاومت ملت فلسطین است، اما این پرسش جدی است که چرا ایران به عنوان یک کشور مدافع فلسطین، به صحنه ی دیپلماسی مستقیم با ارباب اسرائیل یعنی آمریکا وارد نمی شود، تا با استراتژی «فشار در میدان، چانه زنی در مذاکرات»، هم اسرائیل را از ادامه شرارت باز دارد و هم حمایت دیپلماتیک قوی تری از مقاومت فلسطین داشته باشد. این رویکرد که تهران از فلسطین حمایت نظامی کند و فشار نظامی به منافع آمریکا وارد کند، اما مذاکرات سیاسی به مصر و قطر و ترکیه و یا برخی کشورهای دو نبش عربی واگذار شود، باید از نظر استراتژیک ارزیابی مجددی شود.

علاوه، گفت و گوی این دو کشور نه تنها منطقه را از احتمال جنگ دور می سازد بلکه می تواند، اسرائیل را به آتش بس سریعتری واداشته و از آلام مردم فلسطین بکاهد، به ویژه که پای منافع مسلمانان در میان است و مذاکره ایران در موضوع فلسطین از موضع قدرت است نه موضع ضعف. اگر کشوری می خواهد در موضوعی بازیگری منطقه ای در تراز جهانی باشد، آیا می تواند، چشم خود را به بازیگران جهانی داستان ببندد؟ بن بست دیپلماتیک تهران و واشینگتن، هر چه باشد به نفع فلسطین و منطقه نیست. ایران و آمریکا هر دو اعلام کرده اند عزمشان در پیشگیری از گسترش جنگ است. آیا برای نجات خاورمیانه از احتمال جنگی ویرانگر، عقلانیت نرم را در پشت قدرت سخت خود به کار خواهند بست؟

آنچه عرض شد صرفا یک ایده برای اندیشیدن است. و نیزبا هر نتیجه ای در کنار جنگ و دیپلماسی باید به فرا دیپلماسی نیز اندیشید. اقداماتی جهانی با بن مایه های اندیشه ای، انسانی و حقوقی که سرمایه ی جهان بیدار شده ی امروز را به نفع اصلاح نظام نابربر جهانی بسیج کند. در این خصوص ان شاء الله در آینده بیشتر خواهم نوشت.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۱۵ دی ماه ۱۴۰۲

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا