![ا](https://rosemag.ir/wp-content/uploads/2025/02/6178280.jpg)
«نوام چامسکی» نظریه پرداز مفهوم “استیلاگری” میگوید:« استیلاجویی نهادینه شده در ایالات متحده، زیربنای رفتار دولتهای این کشور در کلیه سطوح داخلی، انسانی و بینالمللی است.» ترامپ و سیاستهایش اکنون مصداقی براین مدعاست. او در تعامل با نه تنها مردم و رقیبان داخلی خود، بلکه با همسایگان ایالات متحده؛ جامعه اروپایی و به تبع آن جامعه بینالمللی از همین میراث کهنه پیروی میکند. ترامپ از درک این مهم ناتوان است و یا خود را به بیراه میزند که جامعه جهانی؛ اعم از دیگر قدرتهای بزرگ،کشورهای درحال توسعه و حتی کشورهای فقیر پذیرش چنین استیلاجویانه را مدتهاست دور انداخته و بلکه با آن سر ستیز دارند.
تهران پیشاپیش میدانست که بازگشت ترامپ به معنای تشدید تنشها و منازعات با واشنگتن خواهد بود. با این حال مواضع اعلامی او در سخنرانیهای نخستین روزهای استقرار دوباره در اتاق بیضی کاخ سفید، گمان تعدیل شدهای را ایجاد کرد. این گمان اگرچه برای تهران به تمامی ایدهآل نبود اما استعداد نزدیک شدن دیدگاههای متعارض دو طرف را به “نقطه تعادل” در خود داشت. از اینرو با نگاه خوشبینانه میشد گمان کرد؛ ترامپ در پی ایجاد بستری برای دستیابی به “توافق” یا “معاملهای تعادلی” با تهران است. دستمایه این گمان، سابقه و منش معاملهگرانه ترامپ از یکسو و ادعای او برای پایان دادن به منازعات و جنگها در خاورمیانه از سوی دیگر بود. نگاه نزدیک به بدبینی در این رویکرد هم توافق یا معاملهای از جنس سلطهجویی نهادینه شده در منش ترامپ بود.
در این صورت هم میشد تصور کرد که تهران با تکیه بر مهارتهای مذاکراتی و ارائه ایدههای تازه از سطح زیادهخواهیهای ترامپ کاسته و آن را وادار به تعدیل مواضع خود تا نزدیک شدن به نقطه “تعادل” کند. این راهکار شبیه همانی بود که تهران در مذاکرات 2015 میلادی و سرانجام امضای توافقنامه “برجام” تجربه کرد. نمایش اعلامی ترامپ در نخستین روزهای شروع دوباره ریاست بر ایالات متحده، گمان بالا را به اندازهای افزایش داد که واکنش تهران را در تعدیل مواضع اعلامی خود در پی آورد. ترامپ اما به یکباره آهنگ دیگری سر داد.
بخشنامه او در مفهومی از “سیاست عملی” و متفاوت از “سیاست اعلامی” نزد تهران و همه ناظران تفسیر شد. این سیاست نه تنها به خوشبینیهای هرچند محدود در کاهش تنشها پایان داده؛ بلکه اعلام مانیفست منازعه دولت ترامپ در قبال تهران تعبیر میشود. در واقع اکنون روی دیگر سکه سیاست راهبردی ترامپ به نمایش گذاشته شده است. این رویکرد بر دو پایه اصلی و تحریکآمیز نزد تهران استوار است: نخست؛ بازدارندگی در اندازه “مهارهمه جانبه” دوم؛ اقدام در مسیر براندازی. طرفه این که رویکرد عملی در دست اجرای ترامپ_ به رغم لفاظیهای نرم در باره آن_ به گونه مستقیم منافع اسرائیل را کانون توجه خود دارد. این رویکرد همراستا با سیاستی است که اکنون در قبال آینده غزه و مطالبه از دولتهای عرب منطقه دنبال میشود.
بدیهی است که تهران برخلاف تصورات نخستین خود از احتمال واقعگرا شدن ترامپ در دور دوم ریاست بر دولت ایالات متحده، مواضع رادیکال خود را نه تنها “تعدیل” بلکه “تقویت” کند. اکنون چشم انداز تنشهای بالا گرفته، رسیدن به “نقطه تعادل” در منازعه جاری میان دو طرف را بیش از پیش از دسترس دور کرده است. تهران نمیتواند به سخنان گاه نرم ترامپ اعتماد کند؛در حالیکه او شمشیر به دست گرفته است. در نگاه تهران،ترامپ همانی است که بود:مرد نابینای زندانی در دل بلندپروازیهای سلطهجویانهاش.استالین در واکنش به باغ سبزهایی که غربیها به او نشان میدادند،جمله معروفی داشت. او با بدبینی گفته بود: « حرف یک چیز است و عمل چیز دیگر. حرف زیبا نقابی است که میتواند اعمال ناخوشایند را پنهان کند.»
عقلانی آن بود که “دونالد ترامپ” از تشویق تهران به مواضع رادیکالی در تعامل با واشنگتن پرهیز کند.