نخست و برای پاسخ به این پرسش، ناگزیرم دو فکت اساسی را ابتدا مطرح کنم: سخنان اخیر رییس جمهور فرانسه مبنی بر اینکه «اولویت آمریکا، نخست آمریکا است و پس از آن چین»؛ و آنچه نتانیاهو بر آن تاکید میکند مبنی بر اینکه «نقشه خاورمیانه را تغییرخواهیم داد». وآنگاه به این سوال بپردازم که این مواضع چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ سوالی که درتصویر کلان (Big Picture) خود، ریشه درتحولات بنیادین جهان درتقابل آمریکا و چین دارد: «تصویرکلان قرن بیست ویکم».
۱) تغییرنظم بینالملل: ظاهرا آسیا و اکنون خاورمیانه، مرکز تحولات و تغییرات، و جایگاه ساماندهی نظم بینالمللی در قرن بیست ویکم خواهدبود. آنچه در مقاله وزیرخارجه آمریکا در فارین افرز، درحدود ده روز پیش نمایانده شده است. این سخن که: ”برخی – روسیه با یاری ایران و چین و کرهشمالی – به دنبال تغییر بنیانهای اساسی نظم بینالمللی هستند؛ و میخواهند اساس قدرت آمریکا شامل: برتری نظامی وتکنولوژیک، سلطه پولی، وشبکه متحدین و همکاران آن را ریشهکن کنند“.
جناب بلینکن بدون آنکه سخنی از ارزشهای کهن حقوق بشر بگوید، و به این بپردازد که اگر نظم بینالملل کنونی، مطلوب آمریکا است؛ چرا: دربرابر مصوبات نهادهای آن ایستادگی میکند؟ با دیوان بینالمللی لاهه (ICJ)که اتفاقات خاورمیانه را نسلکشی نامید مقابله میکند؟ (ICC) را برنمیتابند؟… چرا دموکراتها به تمام اصول پیشین خود پشت کردهاند؟ چرا در قرن بیست ویکم، کشتار آدمیان و نسلکشی انسانها اینان را برنمیانگیزاند؟ چرا قساوت و شقاوت را حدّی نیست؟ چرا نظم بینالملل ایستا شده است؟ و… مگر آنکه، توضیح، این باشد که این نسلکشی در راستای درانداختنِ نظم نوین اقتصادی قرن بیست ویکم و ایدئولوژی و ارزشهای تحول یافته آن است؛ این امر که «اول منافع آمریکا»، شعار آن میباشد. همان شعاری که اروپا را هم به وحشت انداخته است.
بلینکن سپس با گذر از روسیه میگوید:”چین تنهاکشوری است که تمایل وتوانایی تغییر و شکلدهی دوباره نظم بینالمللی را دارااست؛ و آمریکا مصمم است تا ازمنافع خود حفاظت نماید… لذا ما مشارکت چهارگانه (Quad) -آمریکا، استرالیا، ژاپن، هند- را برای رسیدن به «هند و پاسیفیک» آزاد و باز (Open) و امن ارتقا دادیم… ما چهارچوب اقتصادی هند-پاسیفیک را با ۱۴ کشور و ۴۰٪ جی دی پی جهانی ایجاد کردیم… AUKUS را به عنوان مشارکتی دفاعی با آمریکا و انگلستان و استرالیا پدید آوردیم… توانایی نظامی خود و متحدانمان را در هند و پاسیفیک مدرن کردیم… با تلاش ما ایتالیا از کمربند و جاده چین خارج شد… و آمریکا و متحدانش به تلاش خود برای غلبه بر تغییردهندگان نظم جهانی و ویژن آنان برای ساماندهی قرن بیست ویکم ادامه خواهند داد“.
در راستای همین تغییر نظم بینالمللی، و در پاسخ به سخنان وزیر خارجه آمریکا، روز گذشته جناب پوتین هم در اجلاس عشقآباد گفت: «روابط بینالملل به دوران تحول و دگرگونیِ عمیقی وارد شده است، و یک نظم جدید جهانی که بازتاباننده تنوع جهانی است در شرف بر آمدن میباشد. روندی که اجتنابناپذیر و غیرقابلبازگشت است. قدرتهای در حال ظهور اقتصادی، مالی، سیاسی… بویژه در سرتاسر شرق و جنوب… مبتنی بر سنتها و منافع ملیشان… برای توزیع عادلانه ثروت و دموکراسی… میکوشند. جهان چندقطبیِ در حال بر آمدنِ ما از (شرق و جنوب)… و نظم جدید جهانی در حال شکل گرفتن در میان CIS, EAEU,SCO, BRICS و همنظران ما… است».
۲)کنترل دوسویه چین: در همین جهت، آمریکا از چندین سال پیش، در تلاش برای محصور کردن چین و مقابله با طرح حسرتبرانگیز و البته پر ابهام «یک کمربند، یک جاده»، به ایجاد کریدور جدیدی در ساختار «توافق ابراهیم» در غرب آسیا دست زد؛ و برای آن کوشید هند را از طریق دریای عمان و کشورهای عربی جنوب آسیای غربی به اسرائیل متصل کند: (IMEC); (India – Middle East – Europe Corridor). همان کاری که در ساختار AUKUS و در تقابل با چین در شرق آسیا نمود؛ تا با تمرکز بر: «تکنولوژیهای ششگانه» یعنی «تکنولوژی کوانتوم، هوش مصنوعی، سیستمهای سایبری پیشرفته، هایپرسونیک، ضد هایپرسونیک، تواناییهای زیرسطحی» و «تبادل اطلاعات و ابتکارات» – جدای اقدامات هستهای نظامیِ دریایی – شرق اقیانوس آرام را تحت کنترل در آورَد. چیزی که چین، آن را « ذهنیت دوران جنگ سرد» خواند.
اما (IMEC) چیست؟ و چرا تصویر شماتیک آن امسال در سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل ارائه گردید؛ و او آن را (Map of a Blessing) «نقشهی نعمت و برکت» و (Future of Hope) «آینده امید» خواند. آنچه که قرار است «پل سرزمینی میان اقیانوس هند و دریای مدیترانه» باشد؛ و با تمرکز بر: «راه دریایی، راه ریلی، مسیر جادهای، مسیرهای انرژی از طریق لوله، انرژی پاک، فیبر نوری پیشرفته، مناطق اقتصادی توسعهیافته»، هند را به بندر (Piraeus) در یونان متصل کرده و دو میلیارد نفر را از آن بهرهمند سازد. از مردم هند تا اعراب جنوب آسیای غربی، و از آنجا تا اسرائیل و اروپا.
در این تصویر کلان اقتصادی آمریکا، «ساختارهای ساحل شرقی مدیترانه باید منحصر به اسرائیل و در اختیار کامل آن باشد»؛ اینکه – جدا از بنادر اصلی سوریه که در اختیار روسیه است – سواحل و بنادر لبنان و غزه باید از کار افتاده و آن کشورها سرزمین سوخته شوند، تا مسیر هند به اروپا صرفا در اسرائیل شکل بگیرد و همه چیز در اختیار آن باشد، و تجارت و اقتصاد و سرمایهی منطقه در خدمت امنیتاش.
لذا این دیگر یک جنگ ایدئولوژیک بر سر قطعهای زمین نیست؛ بلکه جنگی اقتصادی، پیچیده در یکپارچگی «اقتصاد و امنیت» است. نظمی بیبازگشت، که باید آن را دریافت؛ همان نظمی که آرام آرام در حال شکل گرفتن عملی است. از آن رو که:
الف) رقابت در شرق آسیا اوج گرفته، و این منطقه در شرف تقسیم شدن میان آمریکا و چین است؛
ب) هند که با آمریکا متحد شد، حملات علیه چین و منافعش در پاکستان و دو ایالت آن بالا گرفت؛ چین هم بر آن شد تا حضور نظامی خود را افزایش داده، و نیروهای ویژه امنیتی خود را به بهانه مبارزه با اقدام تروریستی کراچی و به نام حفاظت از شهروندان و پروژههای چین و برای امنیت «کریدور اقتصادی چین – پاکستان» و «ابتکار یک کمربند – یک جاده» به پاکستان اعزام کند؛
و…
۳)ناامیدی و انفعال اروپا: ساختارسازی نظم نوین آمریکا و چین، رقابت آنان در شرق و جنوب، و «اولویت اقتصاد و رفاه» تا حدّ سرزمین سوخته، که با درسگیری از دوران جنگ سردْ سرآغاز تحولات قرن جدید شده است؛ اروپا را همدر سرگردانی و باتلاق ناامیدی فرو برده، و به شکلی مایوسانه قربانی رقابت اقتصادی – نظامی آمریکا و چین کرده است. وضعیتی که در آن، آمریکا و چین بازیگران بزرگ و اصلی؛ روسیه تلاشگری برای ساماندادنِ ساختار متقابل این نظم، لیکن در باتلاق دریای سیاه؛ اروپا، ناامید و ناتوان و سردرگم؛ و کشورها از استرالیا تا هند و پاکستان و اسرائیل و عربستان و کشورهای شمال آسیای غربی و ترکیه، بازیگران منطقهای آناند. غزه و لبنان، صاحبان زمین سوخته و قربانیان صحنهی نسلکشی؛ عربستان و امارات و عمان و اردن، یاری کنندگان اسرائیل در آوریل گذشته، ساکتان عرصهی سیاست؛ و… نزاعی که اتحادیه اروپا صریحا به ناتوانیاش در این عرصهی جهانی اعتراف کرده، و تماشاگر تحولات آن گردیده است.
اما شاید برای اروپاییان در قرن بیست و یکم، که اقتصاد کهنشان با استعمار و اینک با نسلکشی آغاز شده؛ سخنان رییسجمهور فرانسه، جرقهی نجات از این ورطهی هولناک باشد. البته چنانچه اروپا بر عصای شکستهاش بایستد؛ و بر آنچه میگوید و تبعات آن پایبند باشد!
اما این تحولات و دگرگونیها، در این جهان پر آشوب، نه فقط بازیگران که تمام کشورها را با سوالاتی اساسی مواجه ساختهاند؛ اینکه: کدام آینده را میخواهند برای مردمشان در اندازند؟ نظمِ در حال بر آمدن، چه تاثیری بر آینده و سرنوشت آنان دارد؟ چگونه میتوانند از بحرانهای این روندْ در امان باشند؟ و…
آنچه در این میان، در ایران عزیز ما هم میبایست پرسش بزرگ همگان باشد؛ اینکه: شکلگیری نظم جدید، چه جایگاهی برای ما رقم خواهد زد؟ آیا اکنون که جهان در شرف تحولی کلان است، ایران میتواند همچنان بر قلههای مرتفع حاشیهپنداری و تخیلات خویش بنشیند؟ آیا نباید در این تحول و دگرگونی، نقشآفرین باشد؟ چرا ایران نباید در تصویر کلان جهانی، بازیگری تعیینکننده، استوار بر نقش تاریخی ملت خویش باشد؟ چرا بعضی در ایران نمیخواهند بازیگری جهانی باشند؟ آیا نباید تصمیمات ایران، مبتنی بر چگونگی حضورش در این ساماندهی نظم بینالملل باشد؟ و…
۳۱۱۳۱۱