یعنی «سیاست داخلی به گونه ای ادامه سیاست خارجی شده است.» مناظرات ریاست جمهوری دوره چهاردهم آشکارا نشان داد که تا چه اندازه تمرکز بر موضوع سیاست خارجی و چگونگی اجرای آن بر اقبال افکار عمومی نسبت به انتخاب نامزدها موثر است.
دلیل اصلی این است که مسائل سیاست داخلی در طی سال های گذشته با موضوعات کلان و جاری سیاست خارجی کشورمان اتصال مستقیم یافته است. به واقع، در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است که موضوعات سیاست خارجی و اقتصاد سیاسی منطقه ای و بین المللی تا این حد رویکردها و پویایی های سیاست داخلی از جمله معیشت روزمره اقتصادی، رشد و توسعه، وضعیت تورم، و بطور کلی شیوه حکمرانی دولت در کشورمان را تحت تاثیر قرار دهند.
چهار موضوع کلان سیاست خارجی یعنی برجام (توافق هسته ای)، رابطه با آمریکا، سیاست نگاه به شرق، و موضوع محور مقاومت در منطقه، در یک قالب بهم پیوسته بر روندهای سیاست داخلی و نگاه افکار عمومی تاثیر مستقیم می گذارند. ریشه این بهم پیوستگی در این است که جریان های سیاسی-اقتصادی بر جریان های فرهنگی-اجتماعی جامعه تفوق پیدا کرده و به نوعی آنها را دنباله روی خود ساخته اند.
اکنون جریان های سیاسی کشور نگاه متفاوتی در مواجهه با این چهار موضوع کلان سیاست خارجی کشور دارند. یک جریان معتقد است به سرانجام رساندن برجام منجر به بهبود رابطه با آمریکا و غرب می شود و همین تحول منجر به رفع تحریم ها و بهبود وضعیت معیشت اقتصادی مردم می گردد. جریان دیگر معتقد است که برجام الزاما ریشه حل مشکلات جاری کشور نیست و رابطه با غرب و به ویژه آمریکا منجر به بهبود کامل وضعیت اقتصادی مردم نمی شود. از نگاه این جریان، فرصت های سیاست خارجی را باید در جهان غیرغربی و به ویژه شرق جستجو کرد. در این میان، تقویت قدرت منطقه ای ایران از طریق محور مقاومت به مثابه یک قوه بازدارندگی به نوعی مورد پذیرش همه جریان هاست. اما بعضی ها اعتقاد دارند که سیاست منطقه ای ایران در توسعه همزمان روابط با دولت های عربی و محور مقاومت (جنبش های غیردولتی) خود یک معمای امنیتی در سیاست خارجی ایران بوده و روند رشد اقتصادی ایران را به دلیل کاهش تعاملات اقتصادی با همسایگان کند می سازد.
در مرکز این نوع نگاه ها، ضرورت گفتگو و مذاکره همزمان با غرب و شرق یا به عبارتی اتخاذ یک سیاست «متوازن» در سیاست خارجی قرار دارد. همه نامزدهای ریاست جمهوری بر ضرورت اتخاذ این نوع سیاست، البته با الگوی مطلوب خود تاکید کرده اند. چون وظیفه ذاتی قوه مجریه تقویت تعامل و ارائه راه حل برای خروج از بن بست های سیاسی و اقتصادی است که بخشی از آن مربوط به پیشبرد یک سیاست خارجی خوب می شود. به واقع، معیار اصلی انتخاب مردم توجه به کارنامه کاری و اقدامات ملموس یک دولت و گرایش های سیاسی و اقتصادی آن است که بر زندگی روزمره آنها تاثیر می گذارد.
اینکه ریشه های تضاد ایران و آمریکا از چه منطق استراتژیکی پیروی می کند؟ آیا با احیای برجام تنش ژئوپلتیک ایران و آمریکا در منطقه برطرف می شود؟ منطق گرایش ایران به شرق (چین و روسیه) چیست؟ شکل گیری و تقویت محور مقاومت در منطقه و دفاع پیشگیرانه ایران بر چه اصول و اهدافی استوار است؟ تقویت قوه بازدارندگی و موشکی کشورمان با چه هدفی دنبال می شود؟ منطق تداوم و پیشرفت برنامه هسته ای ایران چیست؟ چرا خود اتکایی و افزایش توان تولید ملی مهم است؟ آیا راه توسعه و رشد اقتصادی ایران با اتصال به اقتصاد لیبرالی غرب میسر است؟ و پرسش های تخصصی دیگر. به واقع، افکار عمومی کشورمان پاسخ به این پرسش های کلان سیاست خارجی را از زاویه تاثیرگذاری آنها بر سیاست داخلی، شیوه حکمرانی و معیشت روزمره مردم می بیند.
اکنون پرسش جدی این است که ظرفیت واقعی تاثیرگذاری حوزه سیاست خارجی بر سیاست داخلی کشورمان تا چه اندازه است؟ آیا همه مسائل و مشکلات داخلی کشور به سیاست خارجی ارتباط می یابد؟ واقعیت این است که باید با نگاهی واقع گرایانه به ظرفیت تاثیرگذاری سیاست خارجی نگریست. تردیدی نیست که کشورها همواره منافع فردی خود را در اولویت می بینند. گرایش به غرب یا به شرق یا به هردو در قالب یک سیاست متوازن (به گونه ای که توسط نامزدهای ریاست جمهوری بیان می گردد) الزاما به ظرفیت سیاست خارجی کشورمان نمی افزاید. تنها تقویت ظرفیت های سیاسی، اقتصادی و نظامی ملی است که عیار سیاست خارجی و ارزش استراتژیک کشور را در صحنه معادلات منطقه ای و جهانی افزایش می دهد. یک سیاست خارجی خوب و کارآمد باید متدلوژی نگاه و روابط با قدرت های غربی و شرقی را تغییر دهد و به گونه ای رفتار کند که این قدرت ها از زاویه منافع ژئوپلتیک ایران روابط خود را با کشورمان تنظیم کنند نه برعکس. به عنوان نمونه، باید به غرب فهماند که تضعیف ایران از درون بوسیله تحریم ها و سپس مذاکره با آن به نتیجه مطلوبی نمی رسد. چون تجربه به ما می آموزد که تنها یک ایران قوی و منسجم تمایل به حل معضلات استراتژیک خود با غرب را خواهد داشت.
تردیدی نیست که رئیس جمهور و مهمتر شخص وزیر امور خارجه در اجرای سیاست خارجی کشور حداقل از دو جهت نقش مهمی دارند: نخست، چگونگی اجرای سیاستگذاری های کلان کشور، مثلا نوع تعامل برای اجرای یک توافق هسته ای یا چگونگی تنظیم روابط متعادل با غرب و شرق و کشورهای جنوب جهانی (جهان غیرغربی). دوم، و شاید مهمتر تاثیر شخصیت فرد اجرایی در هدایت سیاست خارجی کشور است. دکتر امیرعبدالهیان با روابط خوب شخصی با وزرای خارجه کشورهای عربی زمینه های بهبود روابط ایران با کشورهای حاشیه خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی، را فراهم کرد. یا دکتر ظریف از طریق حضور و تعاملات موثر در صحنه های اندیشکده ای تاثیر گذار بین المللی تصویر امنیتی شده ایران در صحنه سیاست جهانی را تغییر داد.
با آغاز دور دوم مناظرات ریاست جمهوری در هفته جاری بهتر است دو نامزد محترم با جزئیات بیشتری به تبیین سیاست خارجی مورد نظر خود بپردازند. بحث اصلی آنها باید متمرکز بر چگونگی اجرای سیاست خارجی با در نظر گرفتن تعادل بین امکانات موجود کشور و محدودیت های استراتژیک در سطح منطقه ای و بین المللی باشد. فراتر از تولید امنیت و ثروت برای کشور، وظیفه اصلی سیاست خارجی یک دولت اقناع و آگاهی افکار عمومی داخلی نسبت به روندهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی حاکم در صحنه سیاست منطقه ای و بین المللی است. سیاست خارجی یک موضوع کاملا تخصصی است و لذا تبیین جزئیات و طرح اقدام آن توسط نامزدهای ریاست جمهوری و خروج از انتزاع موجود یک امر ضروری است.
* استاد روابط بین الملل