
معرفی فیلم خون سرخ (Cronos)
فیلم «خون سرخ» (Cronos)، اولین اثر بلند گیرمو دل تورو، نه تنها یک آغاز درخشان برای این کارگردان برجسته است، بلکه اثری عمیق و نمادین محسوب می شود که مرزهای ژانر وحشت و فانتزی را در هم می شکند و پایه های سبکی منحصربه فرد را بنا می نهد. این فیلم با روایتی جذاب و فضاسازی خاص خود، تماشاگر را به دنیایی سرشار از تمثیل و معانی پنهان می برد. «خون سرخ» بیش از یک فیلم ژانری، واکاوی ظریفی از طمع جاودانگی و پیامدهای آن است.
«خون سرخ» (Cronos) که در سال ۱۹۹۳ ساخته شد، نخستین تجربه کارگردانی بلند گیرمو دل تورو، سینماگر مکزیکی است که بعدها با آثاری چون «هزارتوی پن» (Pan’s Labyrinth) و «شکل آب» (The Shape of Water) به شهرت جهانی رسید. این فیلم با وجود بودجه ای محدود، توانست استعداد شگرف دل تورو را در خلق جهانی منحصر به فرد و پرداختن به مضامین عمیق، به نمایش بگذارد. کرونوس نه تنها سنگ بنای سبکی بصری و داستانی شد که در آثار بعدی دل تورو به تکامل رسید، بلکه به عنوان یک فیلم کالت، جایگاه ویژه ای در سینمای وحشت و فانتزی کسب کرده است. این مقاله به معرفی جامع این اثر می پردازد و ابعاد مختلف آن را از داستان و مضامین تا ویژگی های هنری و تأثیر بر کارنامه دل تورو، مورد واکاوی قرار می دهد.
شناسنامه فیلم: نگاهی سریع و جامع به کرونوس
پیش از ورود به جزئیات تحلیل و بررسی، آشنایی با شناسنامه و اطلاعات پایه ای فیلم «خون سرخ» ضروری است تا درک بهتری از چارچوب اثر فراهم آید.
- نام اصلی: Cronos
- نام فارسی: خون سرخ
- کارگردان: گیرمو دل تورو (Guillermo del Toro)
- سال تولید: 1993
- کشور سازنده: مکزیک
- ژانر: وحشت، فانتزی، درام، گوتیک، خون آشامی (با رویکردی متفاوت)
- بازیگران اصلی: فدریکو لوپی در نقش خسوس گریس، تامارا شاناس در نقش آئورورا، رون پرلمن در نقش آنخل دلا گاردیا.
- مدت زمان: ۹۲ دقیقه
- جوایز و افتخارات مهم: «خون سرخ» با نمایش در بخش هفته منتقدان جشنواره کن ۱۹۹۳، جایزه بزرگ این بخش را از آن خود کرد. همچنین، این فیلم در جوایز آریل مکزیک، معتبرترین جوایز سینمای این کشور، با نامزدی در ۱۰ رشته و کسب ۹ جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش اول مرد (فدریکو لوپی) و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (رون پرلمن)، شبی تاریخی را رقم زد. این موفقیت ها، مهر تأییدی بر اهمیت هنری و تأثیرگذاری این اثر در همان سال های ابتدایی اکران بود.
- بودجه و فروش گیشه: با بودجه ای حدود ۲ میلیون دلاری تولید شد که برای یک فیلم مستقل آن زمان در مکزیک قابل توجه بود. این فیلم در گیشه جهانی حدود ۶۲۱ هزار دلار فروش داشت که نشان دهنده عدم موفقیت تجاری گسترده در زمان اکران اولیه است؛ با این حال، با گذشت زمان به عنوان یک فیلم کالت و اثری پیشرو شناخته شد.
خلاصه ای از داستان: اعتیاد به جاودانگی و تباهی
داستان «خون سرخ» با روایتی تاریخی آغاز می شود که به قرن شانزدهم و دوران تفتیش عقاید می پردازد. یک کیمیاگر اسپانیایی، دستگاهی مرموز به نام «کرونوس» را می سازد که ظاهراً توانایی اعطای جاودانگی را دارد. این دستگاه شبیه به یک سوسک اسکاراب طلایی است و در طول چهار قرن، از فردی به فرد دیگر منتقل می شود و اثرات شگفت انگیز و در عین حال وحشتناکی از خود بر جای می گذارد.
قصه اصلی فیلم در مکزیک امروزی (دهه ۹۰ میلادی) و با معرفی «خسوس گریس» (Federico Luppi)، پیرمردی مهربان و عتیقه فروش آغاز می شود. خسوس به همراه نوه معصومش، «آئورورا» (Tamara Shanath)، زندگی آرامی را پشت سر می گذارد. در جریان ترمیم یک مجسمه عتیقه، خسوس به طور تصادفی دستگاه کرونوس را در میان آن کشف می کند. او با کنجکاوی دکمه ای را فشار می دهد و دستگاه فعال شده، یک حشره فلزی کوچک را آزاد می کند که شاخکی تیز دارد. این حشره در دست خسوس فرو می رود و مایعی طلایی رنگ را به بدن او تزریق می کند.
در ابتدا، خسوس متوجه تغییرات خوشایندی در بدن خود می شود؛ زخم هایش التیام می یابند، چین و چروک های صورتش محو می شوند و احساس جوانی و سرزندگی بی سابقه ای به او دست می دهد. اما این نعمت با بهایی گزاف همراه است. او به زودی درمی یابد که برای حفظ این جاودانگی، به خون تازه نیاز دارد. این نیاز روز به روز شدیدتر می شود و او را به سمت اعمالی سوق می دهد که با ذات مهربانش در تضاد است.
در همین حین، «دیتر دلا گاردیا» (Claudio Brook)، یک صنعتگر ثروتمند و بیمار در بستر مرگ، که از گذشته به دنبال دستگاه کرونوس بوده، از وجود آن مطلع می شود. او سال هاست که تلاش می کند این دستگاه را بیابد تا با استفاده از آن، بر مرگ غلبه کند و جاودانه شود. دیتر، برادرزاده خشن و بی رحم خود، «آنخل دلا گاردیا» (Ron Perlman) را مأمور می کند تا دستگاه را به هر قیمتی به دست آورد. آنخل با خشونت تمام، به دنبال خسوس می گردد و تلاش می کند او را وادار به تسلیم دستگاه کند.
داستان به تدریج به تقابل خسوس و دلا گاردیاها تبدیل می شود، در حالی که خسوس با تغییرات جسمی و روانی خود دست و پنجه نرم می کند. او در مسیر تبدیل شدن به موجودی نیمه خون آشام، با معصومیت و عشق نوه خود، آئورورا، مواجه می شود که تنها نقطه امید و انسانیت اوست. این رابطه پدربزرگ و نوه، کانون عاطفی فیلم را تشکیل می دهد و کشمکش های درونی خسوس را عمیق تر می کند. فیلم تا پایان، به بررسی تم اعتیاد، تباهی و بهای جاودانگی می پردازد و نشان می دهد که انسان برای دست یافتن به خواسته هایش تا کجا می تواند پیش برود و چه چیزهایی را قربانی کند.
چرا خون سرخ مهم است؟ ویژگی های برجسته فیلم
«خون سرخ» صرفاً یک فیلم ترسناک معمولی نیست؛ بلکه اثری است که با رویکردی متفاوت به ژانر، ویژگی های هنری منحصربه فرد و نمادگرایی غنی، جایگاه خود را در تاریخ سینما تثبیت کرده است. این فیلم، به مثابه یک آزمایشگاه خلاقانه برای گیرمو دل تورو عمل کرد و بسیاری از ایده ها و سبک های او را برای اولین بار به نمایش گذاشت.
رد پای دل تورو: سبکی که متولد شد
«خون سرخ» به وضوح نشانه هایی از امضای هنری دل تورو را در خود دارد که در آثار بعدی او به شکوفایی رسیدند. این فیلم در واقع مانیفست بصری و مضمونی کارگردانی است که بعدها به یکی از مهم ترین فیلم سازان فانتزی و وحشت تبدیل شد.
- امضای بصری: در این فیلم، دل تورو برای نخستین بار موجودات عجیب و غریب و ماشین آلات پیچیده (دستگاه کرونوس) را به عنوان عناصر داستانی و بصری معرفی می کند. طراحی هنری فیلم، با الهام از سبک های گوتیک و باروک، فضایی وهم آلود و در عین حال زیبا را خلق می کند. استفاده از رنگ بندی خاص، به ویژه طیف های قهوه ای، طلایی و قرمز، به عمق بصری و نمادین فیلم می افزاید. رنگ طلایی دستگاه کرونوس و خون قرمز به وضوح تضاد بین جاذبه و تباهی را نشان می دهد.
- مضامین مورد علاقه: دل تورو در «خون سرخ» به مضامین مورد علاقه خود می پردازد که در فیلم های بعدی اش نیز تکرار می شوند. از جمله این مضامین می توان به معصومیت از دست رفته (نماد آن آئورورا)، مرز باریک بین انسان و هیولا، هیولاهای درونی (طمع جاودانگی) و بیرونی (آنخل دلا گاردیا)، رستگاری (یا عدم آن)، و وجود دنیای فانتزی و پنهان در کنار واقعیت اشاره کرد.
- تغییرات بدن و کراهت جسمانی: تم تغییر شکل فیزیکی و کراهت جسمانی، یکی از امضاهای بصری و مفهومی دل تورو است که در «خون سرخ» به واسطه تحول خسوس به موجودی خون خوار، نمود پیدا می کند. این تغییر شکل نه تنها یک عنصر بصری ترسناک است، بلکه به عنوان نمادی از فساد اخلاقی یا تحول اجباری شخصیت در مواجهه با وسوسه ها و نیروهای ماورایی عمل می کند.
نوآوری در ژانر وحشت: وحشت ظریف و فانتزی
در دوره ای که فیلم های وحشت غالباً به سمت خشونت صریح و جامپ اسکر (ترس ناگهانی) گرایش داشتند، «خون سرخ» رویکردی متفاوت را در پیش گرفت. این فیلم با فاصله گرفتن از کلیشه های رایج فیلم های خون آشامی دهه ۹۰، بر وحشت روان شناختی، اتمسفریک و درام انسانی تمرکز می کند. به جای نمایش صریح و بی پرده خون و خشونت، دل تورو بر حس اضطراب، دگرگونی و تباهی درونی شخصیت تأکید دارد.
ترکیب ژانرها نیز از دیگر نوآوری های فیلم است. «خون سرخ» به طرز ماهرانه ای وحشت را با عناصر فانتزی، معمایی و حتی درام خانوادگی درهم می آمیزد. این تلفیق باعث می شود که فیلم تجربه ای چندلایه و عمیق تر از یک اثر صرفاً ترسناک ارائه دهد و مخاطب را به تفکر درباره مفاهیم پیچیده تری نظیر اخلاق، جاودانگی و ماهیت انسانی وادارد.
نمادگرایی غنی: از اسکاراب تا مسیحیت و جاودانگی
یکی از برجسته ترین ویژگی های «خون سرخ»، لایه های عمیق نمادگرایی آن است که در طول فیلم به چشم می خورد. دل تورو با الهام از اساطیر، ادیان و فرهنگ های مختلف، مفاهیم پیچیده ای را در قالب نمادهای بصری و داستانی ارائه می دهد.
- دستگاه کرونوس/حشره اسکاراب: دستگاه کرونوس که به شکل یک سوسک اسکاراب طراحی شده است، نمادی چندوجهی دارد. در مصر باستان، اسکاراب نماد رستاخیز، تولد دوباره و جاودانگی بود. این نماد به طرز هوشمندانه ای با مفهوم خون آشامی در فیلم گره می خورد و نشان می دهد که جاودانگی مورد نظر دستگاه، نوعی تولد دوباره فاسد و غیرطبیعی است که با از دست دادن انسانیت همراه است.
- نام شخصیت خسوس (Jesus): انتخاب نام «خسوس» برای شخصیت اصلی، اشاره ای آشکار به عیسی مسیح دارد. این انتخاب در کنار تم رستاخیز و فداکاری، لایه های معنایی عمیقی به فیلم می بخشد. همانطور که مسیح پس از مرگ دوباره زنده می شود، خسوس نیز به لطف دستگاه کرونوس از مرگ بازمی گردد، اما نه به عنوان یک منجی، بلکه به عنوان موجودی که به خون نیاز دارد. این تضاد، نمادی از انحراف و تباهی ایده جاودانگی زمینی است.
- زخم ها و استیگما: زخم هایی که پس از تزریق دستگاه بر دستان خسوس ظاهر می شوند، یادآور استیگما یا زخم های مسیح هستند. این نمادگرایی، ایده قربانی شدن و درد را در جهت رسیدن به جاودانگی زیر سؤال می برد. خسوس قربانی می شود، اما نه برای رستگاری دیگران، بلکه برای حفظ وجودی که به آن معتاد شده است.
- تم جاودانگی و تباهی: فیلم نقدی بر وسوسه جاودانگی و بهایی است که انسان برای آن می پردازد. خسوس با از دست دادن انسانیت، اخلاق و حتی ظاهر فیزیکی اش، بهای سنگینی برای زنده ماندن پرداخت می کند. این تم، مخاطب را به تفکر درباره ارزش واقعی زندگی و مرگ، و حدود فداکاری برای رسیدن به آرزوها وامی دارد.
- رابطه پدربزرگ و نوه: رابطه معصومانه آئورورا و پدربزرگش، خسوس، نمادی از معصومیت و امید در برابر فساد و تباهی است. آئورورا، با سکوت و وفاداری بی قید و شرط خود، وجدان و آخرین روزنه انسانیت خسوس را نمایندگی می کند. این رابطه نشان می دهد که حتی در تاریک ترین لحظات، عشق و معصومیت می توانند کورسوی امیدی باشند.
«خون سرخ» با رویکردی متفاوت به ژانر وحشت، نه تنها پایه گذار سبک بصری و مضمونی منحصربه فرد گیرمو دل تورو شد، بلکه با لایه های عمیق نمادگرایی و فضاسازی اتمسفریک، تجربه ای فراتر از یک فیلم صرفاً ترسناک را برای مخاطب به ارمغان می آورد.
بازیگران و نقش آفرینی ها: جان بخشی به دنیای کرونوس
یکی از نقاط قوت اساسی «خون سرخ»، بازی های قدرتمند بازیگران آن است که به شخصیت ها عمق و اعتبار می بخشند. گیرمو دل تورو با انتخاب هوشمندانه بازیگران، توانست به ایده های خود جان ببخشد.
فدریکو لوپی: تحول یک پیرمرد عادی
فدریکو لوپی، بازیگر آرژانتینی برجسته، در نقش خسوس گریس، درخشش بی نظیری از خود نشان می دهد. لوپی به طرز ماهرانه ای تحول شخصیت خسوس را از یک عتیقه فروش مهربان و دوست داشتنی به موجودی وابسته و در حال دگردیسی، به تصویر می کشد. بازی او ترکیبی از معصومیت، آسیب پذیری، ترس و در نهایت نوعی پذیرش تلخ سرنوشت است. توانایی او در انتقال احساسات پیچیده تنها با حرکات صورت و چشمانش، به قلب تپنده فیلم تبدیل شده و مخاطب را با خود همراه می کند. لوپی در این نقش، نماد انسانی است که در دام وسوسه ای بزرگ افتاده و با پیامدهای ناگوار آن دست و پنجه نرم می کند.
رون پرلمن: آغاز همکاری و نقش آفرینی متفاوت
«خون سرخ» نقطه آغاز همکاری طولانی و مثمر ثمر رون پرلمن و گیرمو دل تورو بود. پرلمن در نقش آنخل دلا گاردیا، برادرزاده خشن و بی رحم، بازی درخشانی ارائه می دهد. با وجود شخصیت ظاهراً تک بعدی و شرور آنخل، پرلمن لایه های انسانی پنهانی را در این کاراکتر به نمایش می گذارد. او نه تنها یک مزدور بی فکر نیست، بلکه شخصیتی است که در سایه عموی مستبد خود رشد کرده و تشنه تأیید اوست. رابطه پیچیده و گاه کمیک آنخل با عمویش، دیتر، به تعادل لحن فیلم کمک می کند و ابعادی متفاوت به بخش های اکشن و تعقیب و گریز می بخشد. این نقش، اولین نمایش توانایی پرلمن در ایفای نقش های غیرمتعارف و فانتزی بود که بعدها در فیلم های دیگر دل تورو نیز به چشم آمد.
تامارا شاناس (آئورورا): معصومیت در برابر تباهی
تامارا شاناس در نقش آئورورا، نوه خسوس، اگرچه دیالوگ های کمی دارد و اغلب صامت است، اما حضورش بسیار تأثیرگذار و نمادین است. آئورورا نماینده معصومیت، پاکی و وجدان فیلم است. او تنها شاهد تحولات وحشتناک پدربزرگش نیست، بلکه تنها کسی است که او را بدون قید و شرط دوست دارد و می پذیرد. سکوت و چشمان معصوم او، در تضاد کامل با دنیای تاریک و فاسدی است که خسوس در آن گرفتار شده است. رابطه پدربزرگ و نوه، یکی از زیباترین و عاطفی ترین جنبه های فیلم است و آئورورا به عنوان قطب نمای اخلاقی داستان عمل می کند و آخرین پیوند خسوس با انسانیت را نشان می دهد.
نقد و بررسی کوتاه: نقاط قوت و ضعف
«خون سرخ» به عنوان اولین اثر یک کارگردان برجسته، نقاط قوت چشمگیری دارد اما مانند هر اثر دیگری، ممکن است برای برخی از مخاطبان دارای نقاط ضعفی نیز باشد.
نقاط قوت
- داستان پردازی اورجینال و خلاقانه: «خون سرخ» با رویکردی نو به ژانر خون آشامی، داستانی بدیع و خلاقانه را روایت می کند که از کلیشه ها دوری می کند و بر مفاهیم عمیق تری تمرکز دارد.
- فضاسازی اتمسفریک و بصری چشمگیر: دل تورو با وجود بودجه محدود، توانسته است فضایی گوتیک، وهم آلود و در عین حال زیبا خلق کند. طراحی هنری، نورپردازی و استفاده از رنگ ها به شکل هنرمندانه ای به انتقال حس و حال فیلم کمک می کند.
- نمادگرایی عمیق و لایه های معنایی متعدد: فیلم سرشار از نمادهای مذهبی، اساطیری و روان شناختی است که به اثر عمق می بخشد و مخاطب را به تأمل و تفکر وامی دارد.
- بازی های قوی به ویژه لوپی: فدریکو لوپی با بازی تحسین برانگیز خود در نقش خسوس، قلب تپنده فیلم است و تحول شخصیت را به شکلی باورپذیر و تأثیرگذار به تصویر می کشد.
- موسیقی متن و طراحی صدا: موسیقی متن فیلم به خوبی با فضای گوتیک و مرموز آن هماهنگ است و طراحی صدا نیز به افزایش حس تعلیق و وحشت اتمسفریک کمک شایانی می کند.
نقاط ضعف (در صورت وجود و لزوم)
- ریتم نسبتاً کند برای برخی از مخاطبان: برخی از تماشاگران ممکن است ریتم فیلم را، به خصوص در نیمه اول، کمی کند و فاقد سرعت لازم برای یک فیلم وحشت بدانند. این فیلم بیشتر بر فضاسازی و توسعه شخصیت تمرکز دارد تا اکشن سریع.
- برخی جلوه های ویژه که ممکن است با استانداردهای امروزی کمی قدیمی به نظر برسند: با توجه به بودجه محدود و سال ساخت، برخی از جلوه های ویژه فیزیکی و عملی فیلم ممکن است برای بینندگان امروزی، کمی ساده به نظر برسند، هرچند که دل تورو تلاش کرده است با طراحی هنری قوی این نقص را جبران کند.
- عدم موفقیت تجاری اولیه: فیلم در زمان اکران اولیه موفقیت تجاری گسترده ای کسب نکرد، که ممکن است برای برخی به عنوان یک نقطه ضعف در نظر گرفته شود. با این حال، این موضوع مانع از تبدیل شدن فیلم به یک «فیلم کالت» و تحسین آن توسط منتقدان و علاقه مندان سینما نشد.
تأثیر فیلم بر سینما و کارنامه دل تورو
«خون سرخ» بیش از یک شروع ساده، نقطه ای تعیین کننده در مسیر حرفه ای گیرمو دل تورو بود و تأثیرات ماندگاری بر سینما، به ویژه در ژانرهای وحشت و فانتزی، گذاشت.
نقطه شروع بین المللی برای گیرمو دل تورو
«خون سرخ» اولین فرصت را برای دل تورو فراهم آورد تا استعداد خود را در مقیاس بین المللی به نمایش بگذارد. نمایش در جشنواره کن و کسب جوایز متعدد، راه را برای او باز کرد تا پروژه های بزرگ تر و بین المللی تر را در هالیوود و سایر نقاط جهان کارگردانی کند. این فیلم نشان داد که دل تورو نه تنها یک داستان گوی ماهر است، بلکه دیدگاه بصری خاص و توانایی بی نظیری در خلق جهان های فانتزی تاریک و جذاب دارد.
تأثیر بر آثار بعدی دل تورو
مضامین و سبک بصری معرفی شده در «خون سرخ»، در طول کارنامه دل تورو تکرار و تکامل یافتند. موجودات خارق العاده، مرز بین واقعیت و فانتزی، دنیای زیرین و پنهان، قهرمانان آسیب پذیر و هیولاهای درونی و بیرونی، همگی عناصری هستند که در «خون سرخ» ریشه دارند و در آثاری چون «ستون فقرات شیطان» (The Devil’s Backbone)، «هزارتوی پن» (Pan’s Labyrinth)، «پسر جهنمی» (Hellboy) و حتی «شکل آب» (The Shape of Water) به اوج خود می رسند. به عبارتی، «خون سرخ» blueprint یا نقشه راهی برای جهان بینی سینمایی دل تورو بود.
به عنوان مثال، رابطه معصومانه شخصیت اصلی با یک موجود عجیب در «شکل آب» بازتابی از رابطه آئورورا با خسوس متحول شده در «خون سرخ» است. همچنین، اتمسفر گوتیک و پرداختن به مضامین جنگ و معصومیت از دست رفته در «ستون فقرات شیطان» و «هزارتوی پن» نیز ریشه هایی در جهان تاریک و نمادین «خون سرخ» دارند.
اهمیت آن به عنوان یک فیلم کالت
با وجود عدم موفقیت تجاری اولیه، «خون سرخ» به تدریج جایگاه خود را به عنوان یک فیلم کالت به دست آورد. این به معنای آن است که فیلم توسط گروه خاصی از مخاطبان و منتقدان بسیار مورد تحسین قرار گرفت و با گذشت زمان، ارزش هنری و تأثیرگذار آن بیشتر نمایان شد. «کرونوس» به عنوان یک اثر پیشرو در تلفیق ژانرها و پرداختن به مضامین پیچیده، مورد مطالعه و ارجاع بسیاری از فیلم سازان و محققان سینما قرار گرفته است.
جایگاه آن در سینمای وحشت مکزیک و سینمای مستقل دهه ۹۰
«خون سرخ» نقش مهمی در احیای سینمای وحشت مکزیک و معرفی آن به مخاطبان بین المللی ایفا کرد. این فیلم نشان داد که سینمای مکزیک توانایی تولید آثاری با کیفیت جهانی و رویکردهای نوآورانه را دارد. همچنین، در بستر سینمای مستقل دهه ۹۰، «خون سرخ» نمونه ای بارز از اثری بود که با خلاقیت و دیدگاه منحصر به فرد کارگردان، از محدودیت های بودجه ای فراتر رفت و به اثری هنری و تأثیرگذار تبدیل شد.
نتیجه گیری: چرا باید خون سرخ را تماشا کرد؟
«خون سرخ» (Cronos) بیش از یک فیلم وحشت صرف، تجربه ای عمیق و تفکربرانگیز است که به مخاطب اجازه می دهد وارد دنیای ذهنی یکی از خلاق ترین فیلم سازان معاصر شود. این فیلم نه تنها به دلیل اهمیت تاریخی اش به عنوان اولین اثر بلند گیرمو دل تورو ارزش دیدن دارد، بلکه به خاطر داستان پردازی اورجینال، فضاسازی اتمسفریک، نمادگرایی غنی و بازی های قوی، اثری مستقل و هنرمندانه به شمار می رود.
تماشای «خون سرخ» به علاقه مندان سینمای ژانر، به ویژه وحشت و فانتزی، توصیه می شود. این فیلم به شما نشان می دهد که چگونه می توان با بودجه ای محدود، اثری عمیق و چندلایه خلق کرد که مرزهای ژانر را جابجا کند. اگر به دنبال درک ریشه های سبک کارگردانی گیرمو دل تورو و کنکاش در مضامین همیشگی او مانند معصومیت، هیولا، جاودانگی و تباهی هستید، «خون سرخ» یک نقطه شروع بی نظیر و یک کلاسیک مدرن است که تماشای آن، بینش شما را نسبت به سینما غنی تر خواهد کرد.