وقت دوری ازنگاه عامیانه به تحولات منطقه

اما عقلانیت حرف دیگری دارد؛ این که گاه لازم است خود را از چارچوب‌های بسته رها کرد و به‌گونه‌ای عملگرا، یک یا دوگام پس کشید و بعد با ایجاد فرصت‌های تازه گامی به جلو و در خدمت به اهداف استراتژیک خود برداشت. از این رو در عالم دیپلماسی و میدان، مفهومی بسا نا آشنا در میان کنشگران کم تحمل که هرگز اهل شمردن هزینه‌های رفتارشان برای ملک و ملت نبوده و هنوز هم نیستند، سیاست “بنشین و ببین” امری سازشکارانه و عقب نشینی عاجزانه تلقی می‌شود.  این سیاست نه سر تسلیم‌پذیری دارد و نه می‌خواهد خود را وارد ماجراجویی جسورانه‌ای کند که از پیش هزینه‌های آن را بیش از فایده‌اش می‌توان شمرد. 

مشکل اما این است که تندوهای ساده انگار در رو در رویی با تحولات دیپلماسی و میدان، خود نه اهل ایستادن هستند؛ نه اهل جنگیدن و نه تسلیم. آنان به جای درک واقعی آنچه واقعیت‌های جاری و مختصات آن را شامل می‌شود، بنای نگرش خود را بر بستری از تحلیل‌های غلط و دور از واقعیت بیان کرده و به این ترتیب تجویزهایشان هم به همان اندازه اشتباه می‌شود. همین‌جاست که تجویزهای آنان شبیه بمبی است که عمل نمی‌کند، ولی هزینه بالا دارد.  

مهم البته این نیست که این نگرش دچار اشتباه تحلیلی است، بلکه خطر احتمال تأثیر مستقیم آن بر تصمیم‌سازی‌های کلانی است که برای منافع و امنیت ملی در بر دارد. بدترین وجه و نمود نگرش تندرو در دیپلماسی و میدان این بوده که هرآنچه را که خلاف دیدگاه خود یافته و نپسندیده، با بدترین تعبیرات به استهزا کشیده است. این رفتار به اندازه‌ای بوده که گاه عقلانیت نظام سیاسی را به ملاحظه‌کاری در تعقیب آنچه رویکرد منطقی خوانده می‌شود، واداشته است. همین مهم، بیشترین فرصت را از نه تنها دیپلماسی بلکه هم‌پوشانی با میدان در سطوح مختلف تلف کرده است. نتایج رفتار تندروها شبیه جا ماندگان از قطاری است که تصور می‌کنند خواهند توانست هراندازه که می‌خواهند در ایستگاه بمانند؛ در حالی‌که آن قطار قرار نیست هیچ‌گاه دوباره به آن ایستگاه بازگردد. شوربختانه هنگامی است که تمایل به سوار شدن دوباره به قطار پیدا می‌کنند ولی دیگر دیر شده است. 

اکنون نیز سر و ته خواندن آنچه در ماه‌ها و روزهای اخیر در غزه، لبنان، سوریه و بسا بزودی در یمن و عراق رخ داده و خواهد داد، هیچ کمکی به پیشبرد اهداف استراتژیک جمهوری اسلامی نمی‌کند. آنچه لازم است درک واقعی شرایطی است که به هرحال به همه طرف‌ها تحمیل شده است. دلایل بروز این وضع از حوصله این مجال خارج است و فرصتی دیگر می‌خواهد اما جریان‌های تندرو اگر به راستی هوادار منافع و امنیت ملی هستند، در هیئت کنشگری سیاسی، مدتی را در حالت “تحمل” و قبول سیاست “بنشین و ببین” تن داده و بیش از آن که نزد جامعه جهانی به عنوان بخشی از مشکلات متهم شوند، به بخشی از راه حل برای برون رفت منطقه از مشکلات دیده شوند.

زیرکی روسیه در قبول تحولات سوریه می‌تواند مصداقی از بازی “بنشین و ببین” باشد. این سیاست نخستین بار نیست که مسکو آن را در دستور کار خود قرار داده؛ بلکه در اشغال افغانستان و عراق طی دهه نخست قرن میلادی حاضر اجرا کرد و نتایج آن را با صبوری به چشم دید. حال بیراه نخواهد بود که به ویژه جریان تندرو که نزدیکی رویکردی با سیاست‌های مسکو دارد، از این شیوه بهره برده و اجازه دهد که عقلانیت کلان نظام سیاسی بدون گرفتار شدن در ملاحظه‌کاری، آنچه به صلاح است را عمل کند.  

برخلاف تصور عامیانه نگرش تندروهای ساده‌انگار، سیاست همیشه به معنای پیش‌بردن یک ایده به هر قیمت نیست.

خروج از نسخه موبایل