تاملی بر ساحتهای انسانی – مجله رز

پس می‌توانیم به این قائل باشیم که “دین” یکی از ابعاد هستی‌شناسی بشر و از ساحات ذهن و زبان انسان هاست و به معنی ویتگنشتاینی، یکی از فرم‌های “زندگی” است. مردمانی هستند که با این شیوه زندگی می کنند و با این زبان زیستن را معنی می کنند. ایمان “تقلای معطوف به امر استعلایی” است. شما یک امر استعلایی را احساس می‌کنید و مدام می‌خواهید “قرب و نزدیکی” به او داشته باشید، یعنی یک امر “قدسی” است که مدام می‌خواهیم توجه به آن داشته باشیم. ایمان معطوف به “رستگاری غایی و نهایی” است و حیاتی فراسوی زندگی مادی در ایمان وجود دارد. ایمان متمایز است و زبان خاص خودش و دلبستگی های خاصی در خود دارد. در ایمان “امید و آرامش و اعتماد” و “قدرت توکل و تصمیم ” وجود دارد.

یادآور می شویم که بهترین دلیل برای امکان چیزی، وقوع آن است (یا به تعبیر مولانا آفتاب آمد دلیل آفتاب). و بسیاری از مردمان با ایمان زیست می کنند و این واقعیتی بدیهی برای آنهاست. همین ایمان در واقع یک امر “تاریخی” نیز محسوب می شود، مثلا برای اعتقاد به ادیان ابراهیمی باید برخی باور های تاریخی را در ایمان خود جای دهیم. این امر تاریخی قابل انکار نیز نمی باشد و جمعیتی در خور را در جهان امروز حتی با خود همراه دارد. تعداد ایمان های متنوع نیز بر این واقعیت صحه می گذارد و این تفاوت ها بر یک امر واقعی، دلیل محکم دیگری بر وجود آن خواهد بود. بنابراین “ایمان” یک واقعیت فرهنگی، ذهنی، انسانی، روانی و اجتماعی است.

“ایمان” ساحتی متمایز از سایر ساحات ذهن و زبان مردمان است. برای مثال از “فلسفه” به‌عنوان ساحتی دیگر از ذهن آدمی، یاد می گردد که از ساحت ایمان کاملا متفاوت است. فلسفه را باید تقلای معطوف به “حقیقت” دانست، ولی ایمان معطوف به “یک امر قدسی و استعلایی” است. پس ایمان چیزی متمایز از فلسفه است. ممکن است کسی هم فلسفه بورزد و هم ایمان داشته باشد، ولی هریک از این دو ساحت تمایزهای خود را دارند و این واقعیت غیر قابل انکار است. این ساحات هم کارکردهای متنوعی دارند و اتفاقا در طول هم قرار نمی گیرند. مثلاً ساحت “هنر” تمنای معطوف به “زیبایی” است، یا ساحت “اخلاق” میل معطوف به “فضیلت” است و ایمان از هر دو این‌ها نیز متمایز است.

حال باید به این واقعیت نیز واقف باشیم که ممکن است کسی از ایمان خود، در خلاقیت های هنری نیز استفاده کند و یا ایمانش به سلوک اخلاقیش اعتلا و جلای بیشتر ببخشد و در عمل و برای مثال، حقوق دیگران را بیشتر رعایت کند. لیکن “هنر” و “اخلاق” اصولاً مستقل از “دین” و “ایمان” بشمار می روند و واقعیتی خود ارجاعی دارند و گاهی ممکن است در راستای هم قرار بگیرند و گاهی نیز به موازات هم و یا شاید حتی متنافر از هم بوقوع بپیوندند.

برای اخلاقی بودن هیچ لزومی به مؤمن بودن نیست، حتی مشاهده شده است که بعضی ایمان‌ها، برون ده “ضد اخلاقی” هم داشته اند. چون ایمان و دین‏ورزی توأم با خشونت و رذیلت‌های اخلاقی و دگرآزاری و مردم‌آزاری همراه شده و می‌شود و این را هر روز دور و بر خویش به چشم می‌بینیم. انواع کشتارهای مذهبی در فرق مختلف ادیان یا جنایتهای بشری تاریخی و معاصر در بین ادیان الهی و یا غیر الهی که نه قابل انکار و نه قابل کتمان است.

توجه به این مهم خالی از لطف نیست که باید قبول داشت برخلاف انتظار معقول، که ایمان صحیح باید به اخلاق کمک کند، اما نه‌تنها نمی‌کند بلکه برعکس، ابتدایی‌ترین اخلاقیات را مثل رعایت حقوق و آزادی‌های افراد و گروه‌ها در جوامع نابود می‌کند.

“ایمان” حتی از ساحت “علم” نیز جداست. علم کوشش نظری و تجربی و سیستماتیک برای تبیین و تنویر علّی جهان است و برای خود “قواعدی” دارد و نباید به نام ایمان، قواعد معرفتی و روش‌شناختی علم را مخدوش کنیم. غریزه نیز در این میان برای خود جایگاهی دارد، غریزه عبارت از “امیال” معطوف به “زندگی” و “بقا” و “لذت” و مانند این‌هاست. مخلص کلام اینکه باید پذیرفت که “ایمان”، ساحتی متمایز از “فلسفه، هنر، اخلاق، علم و حتی غریزه” است. برای شناخت بیشتر این امر معطوف به واقعیت استعلایی باید مراقب باشیم تا سایر ساحتهای بشری را قربانی نکنیم و ایمان را در راستای تقویت و شناخت و بهبود بخشی دیگر ساحات بشری بکار گیریم.

خروج از نسخه موبایل