سفر فرنگ بخصوص ینگهدنیا پدیده تازهای نیست که از اواخر سلسله صفویه شروع شد که فرزندان گروهی انگشتشمار از آقازادهها و نزدیک به شاهزادگان وقتی در معیت آنها از طریق زمین و دریا ماهها طول میکشید تا به اروپا برسند شروع و این بدعت در دوران قاجار و بخصوص زمان ناصرالدینشاه به یک سونامی تبدیل گردید.
به گزارش مجله رز، حسن روانشید؛ روزنامهنگار پیشکسوت در یادداشتی در سیاست روز نوشت:سفر فرنگ بخصوص ینگهدنیا پدیده تازهای نیست که از اواخر سلسله صفویه شروع شد که فرزندان گروهی انگشتشمار از آقازادهها و نزدیک به شاهزادگان وقتی در معیت آنها از طریق زمین و دریا ماهها طول میکشید تا به اروپا برسند شروع و این بدعت در دوران قاجار و بخصوص زمان ناصرالدینشاه به یک سونامی تبدیل گردید تا اهالی حریص و زیادهطلب آن دیار شیفته این رفتار سنت شکنانه آنها شوند که جواهرات و سکههای طلایی که به همراه داشتند میادین فسق و فجور را برایشان گستردهتر میکرد درحالیکه نمیدانستند اینهم دام تازه دشمن است تا بتوانند از طریق آن به کشورهای ثروتمند برای چپاول ذخایر سرزمینی زیر نقاب صدور تمدن نفوذ کنند.
البته در آن دوران هدف را از نگاه جذب تعلیم و هنر و صنعت توجیه مینمودند که در حاشیه آن فرهنگ غرب را نیز بیاموزند وبا عنوان سوغات به اینسو بیاورند اما در ادامه زندگی آنچنانی و همپالگی ها توانست موردتوجه قرار گیرد تا باب مهاجرتها را باز کند. البته در آغاز این روش ازنظر اولیا چندان پسندیده به نظر نمیرسید و به هر وسیلهای که بود فرزندان خود را پس از پایان تحصیلات فرامیخواندند تا در کشور خود خدمت کنند ولی در ادامه بینتیجه بودن اصرارها این حساسیتها کمرنگ میشد و در بعضی موارد تشویقها برای ماندن در غرب افزایش مییافت تا طی سه دهه اخیر بهنوعی بدعت تبدیل شود زیرا نوجوان یا جوانی که عازم میشود، پس از مدتی ماندن و غرق شدن در پوچیها، اولویت را بر پیدا کردن کار متمرکز میکنند تا بعضی مواقع فلسفه اصلی را که ادامه تحصیل است به فراموشی بسپارند و بودن در دیار فرنگ را بهنوعی روزمرگی مبدل نمایند.
حالا همه آن دورنماها از کشورهای خارجی برای آنهایی که به یکباره و در اولین فرصت بهدستآمده کشور را با هدف مهاجرت ترک کردهاند با نوعی سرخوردگی مواجه شده تا به دنبال راهکار و بهانهای برای بازگشت باشند. این گروه که بهنوعی سردرگم هستند و نمیدانند چگونه بازگردند باعث میشود تا سراب دودلی و تردید بعضی وقتها با خسارات جبرانناپذیری مواجه باشد زیرا بجا گذاشتن همسر و شاید فرزند و فرزندان در آن کشورها و بازگشت برای تصمیمگیری نهایی بهنوعی ریسک کلان شباهت دارد که ممکن است با خطر فروپاشی روبرو شود اگرچه میتوانستند قبل از این اقدام پرهزینه وقت بیشتری را صرف تحقیقات لازم پیرامون کشور مقصد کنند و تنها با دریافت یک ویزای سهل و آسان حاصل مه تلاشهای گذشته را به آتش نکشند و درنهایت هویت خود را به حراج نگذارند. این افراد بهظاهر سادهدل حتی فرصت نمیکنند از خود بپرسند چگونه است که آژانسهای مهاجرتی داخل کشور با اینهمه در باغ سبز نشان دادن آنسوی آبها خودشان اینجا ماندهاند و مهاجرت نکردهاند؟! که آمارها بهگونهای دیگر میگویند تا طی سال ۲۰۲۳ میلادی بیش از ۴۰۰ هزار نفر از جمعیت ۳۹ میلیونی کانادا یعنی مقصد آرزوهای بعضی نوجوانان و جوانان ما به دیگر کشورهای جهان مهاجرت کردهاند!
بنابراین در مقام قیاس نباید مهاجرت یکصد هزارنفری ایرانیان با جمعیتی نزدیک به ۸۵ میلیون نفر تعجببرانگیز باشد! که یک تفاوت بهظاهر کوچک ولی در باطن بزرگ بین این انتخابها وجود دارد زیرا اکثر مهاجران از کشورهایی چون کانادا با سبک و سنگین کردن شرایط و سنجش اینکه در ازای ترک وطن چه چیز بهتری را به دست میآورند، اقدام میکنند. باید عنایت بیشتری به این موضوع داشت فردی که با درآمد معقول و جایگاه مطمئن در کشور مشغول زندگی و فعالیت است و به همین دلیل توانسته رقمی قابلقبول را پسانداز کند، ضمن اینکه مسکنی برای اقامت و حداقل وسیله نقلیهای برای تردد دارد حالا دست به ریسک بزرگی بزند تا همه داشتههای خود را که حاصل سالها تلاش و مرارت است به ارز آزاد یعنی سقوط پرمخاطره ارزش آن تبدیل و هزینه نماید تا وقتی به مقصد ناشناخته میرسد و نمیداند برای چه آمده، نه محلی برای اقامت داشته باشد و نه وسیلهای برای تردد که باید همهچیز را چشمبسته و از صفر شروع کند.
این در حالی است که مهاجر حتی برای یکبار هم که شده از کشور مقصد بازدیدی نداشته و صرفا بهواسطه تعریفهای شنیدهشده از دیگران به اینسو آمده است و حالا باید با چالشهای تازه کنار بیاید زیرا متوجه میشود توان همزیستی با آبوهوای کشور مقصد را ندارد که ممکن است شش ماه از سال تابش خورشید را حس نکند یا منتظر زمستانی با ۲۰ درجه زیر صفر و بارش برف عظیم باشد و یا مجبور به زندگی عادی در کنار حیواناتی چون تمساح بشود که مرتب سر از آبهای جاری بیرون میآورند و یا رتیلهایی که حرکتشان بر روی دیوارها برای اهالی این سرزمین عادی است و دهها مورد مخالف با روش زندگی در ایران تا مهاجر را هرروز دو دل تر از روز قبل نماید. البته فراموش نکنیم دلتنگی برای فامیل و دوستان از دیگر اولویتهایی است که نمیتوان انتخابی را جایگزین آن کرد تا گوشهای از قصه غصههای مهاجرت را ترمیم نماید.
انتهای پیام