برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، بهانهای شد تا یک بار دیگر، هم به کتاب فکر کنیم، هم به سیاست برگزاری نمایشگاه. فرصتی دست داده تا به این بیاندیشیم که چرا برگزاری نمایشگاه، جشنواره و فستیوالهای رنگارنگ، به بخشی از برنامههای روتین کشور تبدیل شده و با آن که غالبا دچار رکود، روزمرگی، تکرار و بلاتکلیفی شدهاند، اما همچنان هم ادامه دارند و گویی خاتمه دادن به آنها، به معنی عقب نشینی از خاکریزها و تپههای استراتژیک است. اصلا به این فکر کنیم که اتخاذ مواضع و رویکردهای شلوغ و کارناوالی تحت عنوان نمایشگاه، از چه زمانی در ایران باب شد و چه مسیری طی شد تا به روزگار امروز رسیدیم؟ در پاسخ باید گفت؛ از همان سالیان نخستین پس از انقلاب و دوران جنگ، برگزاری نمایشگاه و جشنواره اهمیت نهادی و حاکمیتی پیدا کرد.
نمایشگاههای هنری و فرهنگی، با کارکردهای تبلیغی گرامیداشت سالگرد انقلاب، حمایت از جنگ و پشتیبانی از حاکمیت برگزار میشدند. اولین دوره جشنواره فیلم فجر در سال ٦١ برگزار شد و سال به سال تکرار شد. به موازات آن؛ در همان دوران جنگ، جشنوارههای پراکنده استانی برای شعر، سرودهای انقلابی و نمایشگاه خوشنویسی برگزار شده اما برگزاری نخستین دوره نمایشگاه کتاب تهران؛ مربوط به سال ٦٦ و قبل از پذیرش قطعنامه ٥٩٨ است. پس از آغاز دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم؛ انواع و اقسام نمایشگاهها سربرآوردند. از برگزاری نمایشگاههای نظامی ویژه تا نمایشگاههای عرضه مستقیم کالا در استانها و شهرستانهای مختلف با ارائه کالاهای ارزان که در آن روزگار اقتصادی دشوار، جذابیت ویژهای داشت و علاوه بر صرفه اقتصادی، جنبه تفریحی نیز داشت. با آن اکه انواع نمایشگاهها و جشنوارههایی که در این نمونهها از آنها یاد کردم؛ کارکرد و ماهیتی متفاوت داشتند، اما مخرج مشترک همه آنها در چهار ویژگی بارز بوده است:
یک: دولت، صحنه گردان و همه کاره بوده و هست و نه تنها در سیاست گذاری بلکه حتی در کار برگزاری و اجرا، راه به بخش خصوصی و تشکیلات صنفی هنری و فرهنگی و اقتصادی نداده است. دوم: همواره کارکرد تبلیغی و سیاسی این اجتماعات و شبه بازارها از کارکرد اثرگذاری ناب و محض فرهنگی و علمی مهمتر بوده است.
سوم: حاکمیت همواره به دنبال آن بوده که این اجتماعات، با بیشترین استقبال و ازدحام برگزار شوند.
چهار: به جرات میتوان گفت که در برگزاری نمایشگاه و جشنواره، چیزی به نام انباشت تجربه، حرفهایگری و گذار از خامی و بیتجربگی رخ نداده و بیرق «آزمون و خطا» در همه جا برافراشته و در اهتزاز بوده است!
چرا لازم دیدم به این تاریخچه کوتاه اشاره کنم؟ به این دلیل که بحث کرد درباره ویژگیها، اهداف و کاستیهای «نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران»، بدون توجه به پس زمینه جامعه شناسی سیاسی و تاریخی این پدیده؛ ما را به یک درک ناقص و موقت میرساند. دیگر این که، تداعی و یادآوری این تاریخچه کوتاه، به ما میگوید که عناصر «تبلیغ»، «سیاست» و تلاش برای «مهندسی فرهنگی» و «مهندسی اجتماعی» هیچگاه از این حوزه رخت برنبسته و دولت اصلاحطلب بیاید یا اصولگرا، تابلوی بالا تغییر چندانی نمیکند. چرا؟ واضح است: چون حاکمیت و دولت، اعتقادی به ضرورت استقلال و آزادی عمل بخش خصوصی ندارند و به عنوان مثال؛ تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند سیاست گذاری، اجرا ومدیریت چنین نمایشگاهی را به اتحادیه مستقل ناشران بسپارند یا به پیشکسوتهای سینما بگویند؛ جشنواره فجر مال شما. سالن و اعتبارات و زیرساخت از ما؛ برگزاری با شما! چنین چیزی محال است. مثال روشن میخواهید؟ کافیست به شوق و ذوق اسماعیلی وزیر ارشاد اسلامی و سخنان او در افتتاح غرفه یمن توجه کنید که در کنار برادران یمنی خنجر به کمر ایستاده و درباره استکبارستیزی یمن حرف میزند. اما حاضر نیست به این اشاره کند که در دوران مسئولیت او، کار برای ناشران، نویسندگان و مشتریان کتاب؛ تا چهانداز دشوار شده است. صد البته این فقط مشی و رویکرد اسماعیلی نیست و وزرای قبلی نیز گلی به سر اصحاب کتاب نزدهاند و دلیل آن هم به نگرش کلان حاکمیت به مساله کتاب بازمی گردد.
حاکمیت جمهوری اسلامی، هنوز هم حاضر نیست به شکل جدی و بنیادین به این بیاندیشد که چرا ایرانی جماعت؛ به شکل جدی اهل کتاب نیستند و با چند هزار میلیارد بودجه فرهنگی و دینی، وضعیت سرانه مطالعه، سال به سال بد و بدتر شده است. شواهد نشان داده که هیچکدام از نهادهای حاکمیتی و دولتی جمهوری اسلامی، حاضر نیستند برای پرسشهای زیر، پاسخهای شفاف و منطقی پیدا کنند:
١.جایگاه کتاب و تالیف کتاب نزد حاکمیت فکری و سیاسی جمهوری اسلامی ایران و دانشگاهها کجاست؟
٢. چرا سالهاست در اغلب حوزههای علوم انسانی و اجتماعی، نشر کتاب دشوار است و حاکمیت تا این اندازه به این حوزه حساس است؟
٣.چرا در کشوری با جمعیت ٨٥ میلیون نفری؛ تیراژ یا شمارگان کتاب حتی در حد یکصد جلد هم پایین آمده و باز هم خواننده و خریداری نیست؟
٤.چرا در ایران؛ تاکنون بیست هزار مجوز تاسیس انتشاراتی تاسیس شده و به قول مدیر واحد شابک خانه کتاب، این آمار از تعداد کل ناشران اتحادیه اروپا بیشتر است؟
٥.چرا از مجموع بیست هزار ناشر دارای مجوز، نهایتا سیصد ناشر به شکل حرفهای و مستمر کار میکنند؟
٦.چرا اغلب نهادهای حاکمیتی و دولتی، واحد نشر دارند و بدون حساب و کتاب و با کاغذ و بودجه دولتی کتاب چاپ میکنند؟
٧.چرا نهادهای حاکمیتی و دولتی جمهوری اسلامی، برای نوعی خاص و گلخانهای از کتابهای ادبی و غیر ادبی، پول خرج میکنند و اختصاص بودجه و حمایت کامل دارند اما غالبا بر سر راه ادبیات مستقل و کتاب مستقل، سنگ میاندازند؟
٨.چرا نویسندگان گلخانهای، با وجود حمایتهای فراوان، هنوز هم اعتبار و محبوبیت پیدا نکردهاند و دولت برایشان کتاب چاپ میکند و سپس از آنها میخرد؟!
٩.چرا کتب درسی نظام آموزشی ما در هر دو حوزه مدارس و آموزش عالی، از دانش روز، فرهنگ و معرفت روز و زیست روز مردم ایران و جهان دور است و فکری به حال آنها نمیشود؟
١٠.چرا نظام آموزشی ما مشوق مطالعه کتاب خارج از درس نیست و تسهیلات و تدابیری برای ورود کتاب به زندگی مردم اندیشیده نمیشود؟
١١.چرا موضوع ممیزی کتاب، هنوز هم تابعی از سلایق دولتها و جناحهای سیاسی است و آیین نامه و ضابطه روشنی در مورد حدود و ثغور سانسور وجود ندارد و حتی برای تجدید چاپ کتاب چند سال پیش، مانع ایجاد میشود؟
١٢.چرا در عرصه ترجمه، چنان آشفته بازاری حکمفرماست که به سادگی میتوان یک کتاب خارجی پیدا کرد که دست کم ده مترجم آن را ترجمه کردهاند و شمار انتشار ترجمههای ماشینی و بیقاعده و غلط کم نیستند؟
١٣.چرا با افراد، گروهها و سایتهایی که آزادانه تبلیغ میکنند که حاضرند در قبال دریافت پول برای دیگران کتاب بنویسند؛ برخورد نمیشود؟
١٣.چرا با اختصاص یارانه ناچیز چهارصد هزار تومانی خرید کتاب به استاد و دانشجو توهین میشود؟
شمار این سوالات را میتوان افزایش داد. اما تا زمانی که برای آنها پاسخ روشن و قانعکننده پیدا نشود، برگزاری نمایشگاه کتاب؛ همچنان کارکرد تبلیغی و کارناوالی خواهد داشت و باری از دوش اهل قلم برنمی دارد.
۳۱۱۳۱۱