این کتاب بصورتی بدیع،متن اصلی به زبان انگلیسی و ترجمه بُرش هایی از خاطرات را در کنار هم قرار داده و بیطرفانه،روایاتی واقعی از ابعاد شخصیت و شیوه حکمرانی رضا شاه را در معرض دید خواننده می گذارد.آقای سید محمدحسین راجی به عنوان جمع آوری کننده و تدوینگر با همکاری جمعی از پژوهشگران اندیشکده سعداء،این کتاب ۳۶۷ صفحهای را به چاب رساندهاند.
کتاب «خودِ خدا» شامل ۲۵۰ خاطره درمورد رضا شاه در هفت بخش تحت عناوین ۱.اقتصاد،معیشت و عدالت۲.برخورداری های عمومی ۳.آزادی۴.ظلم رضا خانی ۵.دین و معنویت۶.بیگانگان، حکومت و مردم و ۷.شخصیت رضا شاه است.
از آنجا که این کتاب به خواننده کمک می کند تا به درک درستی از وضعیت دوران پهلوی بخصوص عصر رضا شاه، دست یابد،در چند یادداشت،بُرشهایی از مطالب آن آورده می شود تا علاقمندان را برای مطالعه کامل کتاب ترغیب نماید.
علت انتخاب نام «خودِ خدا» برای کتاب به خاطره آرتور چستر میلسپو،مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امورخارجه ایالات متحده آمریکا ارتباط دارد.وی که برای سازمان دهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شده بود،در کتاب «آمریکایی ها در ایران» می نویسد:
«به روش باستانی پادشاهان شرقی،او(رضاشاه)شخصا به امور دولتی از عالی ترین سیاست ها تا ریزترین جزئیات رسیدگی می کرد.در سال های آخر سلطنتش چنین می نمود که نسبت به قدرت،حالت جنون پیدا کرده است.این داستان را چنین نقل می کنند که او می خواست در محلی درختی بکارد.کارشناس جنگلبانی اظهار داشت”اعلیحضرتا،این درخت ها در این محل رشد نخواهند کرد!” او پاسخ داد “اگر من امر کنم رشد خواهند کرد؛ نیز روایت شده است که یکی از چاپلوسان پس از آنکه اقدامات حیرت انگیز شاه را یادآوری کرد افزود:”اعلیحضرتا،شما بسیار مقتدرید.شما خدا هستید” می گویند رضا(شاه) لحظه ای به فکر فرورفت و سپس با لحن جدی گفت:”شاید من خدا هستم”.کتاب خود خدا، صفحه ۳۵۸»
کتاب«خودِ خدا» در فصل مرتبط به شخصیت رضا شاه به نقل از استفانی کرونین،عضو هیئت علمی شرق شناسی دانشگاه آکسفورد،در کتاب«ارتش و حکومت پهلوی» می نویسد:
«رضا خان به خانواده ای فرودست تعلق داشت.تحصیلات رسمی رضاخان حداقل،توانائی فکری اش محدود و فرهنگ عمومی او ابتدایی و پایین بود.هیچ تجربه ای از مسافرت به کشورهای خارجی نداشت.به نظر می رسید علاقه او به اروپا به دلیل درک منابع قدرت اروپا و تقلید از آن بود….در مورد رضاخان شواهدی مبنی بر فعالیت وطن دوستی یا وفاداری او به ناسیونالیسم قبل از سال ۱۹۲۱(۱۳۰۰ شمسی) وجود ندارد.در دیویزیون(لشکر) قزاق همه او را دسیسه گری می دانستند که به هیچ اصولی پایبند نبود. صفحه ۳۴۶»«ماروین زونیس در کتاب “روانشناسی نخبگان سیاسی ایران” می نویسد:«دامنه بی سوادی رضا شاه به عنوان یک شاهنشاه موضوعی بحث برانگیز است؛ولی مسلم است که او هرگز سواد کافی نداشته است.صفحه ۳۵۰»
آرتور چستر میلسپو،مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امورخارجه ایالات متحده آمریکا،در کتاب «آمریکایی ها در ایران» می نویسد:
«از رضا شاه نمی بایست یک نقش محدود یا نقشی مطابق قانون اساسی(مشروطه) انتظار داشت.او موجودی بود با غرایز بدوی،بی سواد و بی تجربه که یک عده نوکر صفت و چاپلوس دوره اش کرده بودند و چند نفر ترسو و خودخواه به او مشورت می دادند.صفحه ۳۵۵»
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» از قول فردی به نام موری،گزارشگر غربی به نقل از روح الله یاور آجودان رئیس الوزرا مینویسد:
«به سردار سپه دیگر هیچ امیدی نیست.رضاخان یک تریاکی بیچاره است که همه فکر و ذکرش این شده که ثروت هنگفتی به هم بزند و در اروپا سرمایه گذاری کند تا هر وقت گند قضیه در آمد به خارج فرار کند.صفحه ۳۴۳»
… ادامه دارد