همواره رسم بر این دارم کتاب هایی را که خریداری کرده و یا از سوی عزیزانی که اثری تازه را قلم نگاره کرده و یا برگردان کتابی را که اغلب بسیار دشوارتر از نگارش و تالیف است ، هدیه می نمایند ، به علًت اشتغالات گوناگون و گسترده حقیر همچون فعالیت های علمی و تخصصی درمانی خود ، حضور در فرهنگستان علوم پزشکی ایران و تلاش در گستردن فرهنگ اصیل اسلام که همانا مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده و سعی در انتشار و نهادینه کردن فرهنگ قرآن و عترت ، در دانشگاههای علوم پزشکی و نیز دانشجویان آن ، با همکاری و همیاری و حضور اساتید والا مقام علمی پزشکی و چهره های برجسته پزشکی قرآنی کشور در گروه قرآن ، عترت و سلامت فرهنگستان علوم پزشکی ایران ، بوده و هستیم.
این تلاش ها و فعالیت ها با پرپایی ویدیو کنفرانس های ماهانه ، و برگزاری همایش های سالانه در سطح کشور ، که در دوسال اخیر توفیق برگزاری همایش بین المللی از جهان اسلام ، با حضور پزشکان و رؤسا و اساتید برجسته دانشگاههای علوم پزشگی کشور و نیز میهمانان پزشکی قرآنی خارجی از دیگر کشورهای اسلامی ، که اکنون در آستانه برگزاری یازدهمین همایش بین المللی در دانشگاه علوم پزشکی ایران هستیم و نیز مسافرت ها و جز این ها از دیگر فعالیت هایم ، اغلب موجب انباشته شدن این نوع کتاب ها بر روی میز کارم شده ، و از آنجا که رسم بر این داشته و دارم که تا کتابی را مطالعه نکرده و نکاتی برجسته از کتاب را بر صفحه و یا صفحاتی ننگارم و درون کتاب قرار ندهم ، آن کتاب را در قفسه های کتابخانه ام قرار نمی دهم.
در هفته پایانی آبان ماه جاری (۱۴۰۲ ش) توفیق یار گردید که به همراه گروهی از اساتید و برجستگان حوزوی ، دانشگاهی ، قرآن پژوهان و قرآن شناسان خطًی و نیز میراث شناسان قرآنی ، به مشهد مقدس مشرف شده و پس از آستانه بوسی و زیارت امام رووف علیه السلام ، در مراسم رونمایی از ( مصحف شریف رضوی ) که با تلاش و پشتیبانی صدیق شفیق و دوست و برادر دیرینه ام ، خدمتگزار برجسته و خستگی ناپذیر جناب حجة الاسلام و المسلمین شهرستانی ، و نیز کوشش و تحقیق جناب دکتر کریمی نیا ، پژوهشگر پر تلاش قرآنی که مدت هفت سال بر روی این قرآن برجسته قرن نخست هجری تلاش نموده بود ، افتخار حضور داشته باشم که این حضور یکی از برگ های زیبا و خاطره انگیز زندگی فرهنگی من بشمار می آید ، زیرا که دانشگاهی از برجستگان قرآنی و تاریخی و جز این ها که بندرت گرد هم آورده می شوند ، در این سفر ۷۲ ساعته با جلسات و نشست ها و سخن ها ، بهره های فراوانی را ذخیره نمودم و خاطرات زیبایی را در گوشه ای از ذهن خود بیادگار نهاده دارم.
در این سفر معنوی ، روحانی ، علمی و قرآنی ، از جمله بهره های من ، دیدار با برادر ارجمند و دانشمندم ، فرهیخته گرامی و مترجم روان نویس ، جناب آقای محمد رضا مروارید که خود ریشه در تباری والاگهر و گرانقدر و علمی حوزه علمیه مشهد مقدس داشته و ستارگان درخشنده این خاندان علمی و فقهی شیعه ، و حضور و فعالیتشان به بیش از دو قرن پیش باز می گردد، بود.
در تاریخ این خاندان ، چنین اشاره گردیده است که یکی از نیای این تبار بنام شمس الدین محمد که از وزرای دربار زمان خود بود ، از سوی امرای تیموری به مأموریتی در بحرین رفت و در راه بازگشت ، چند دانه مروارید پر بها با خود همراه آورد که از این پس به « مروارید» مشهور شد و این نام در خاندان همچنان تاکنون برقرار مانده است.
آقای محمد رضا مروارید که خود ریاست موسسه امام رضا علیه السلام در مشهد را عهده دار بوده و به فعالیت های فرهنگی مشغول است ، نیز تا کنون موفق به ترجمه و برگردان نزدیک به ده کتاب گردیده از آن جمله زیارت و بارگاه امام رضا ( ع ) ، شرح زندگی امام رضا (ع) ، نخستین بهار ، ناگفته هایی از سفر درمانی آیة الله سیستانی و …را می توان اشاره نمود.
وی که همواره مرا مورد لطف خویش قرار می دهد ، در این سفر و دیدار ، دو کتاب برگردان خود بنام های “نخستین بهار” و “ زیستن با کتاب “ را به من هدیه نمود که این دو گرانسنگ کتاب ، بر دیگر کتاب های میز کارم افزوده شد ، تا این که پس از گذشت دو ماه نوبت به مطالعه کتاب « زیست با کتاب » دکتر طریف خالدی در ۲۶۱ صفحه با ترجمه روان آقای محمدرضا مروارید که در نشر هرمس به زیور چاپ رسیده است ، ساعت های پایانی سه شب خود را به مطالعه آن سپری کرده و از روان برگردانی این برادر عزیزم ، لذًت بردم.
طریف خالدی، تاریخپژوه فلسطینی است که شهرت او بیشتر به دلیل کتاب « اندیشه تاریخنگاری نزد مسلمانان » است.
او در دانشگاه آمریکایی بیروت و دانشگاه شیکاگو آمریکا تحصیل و تدریس میکرده است. خانواده او همه تحصیلکرده و از اساتید دانشگاه هستند. مادرش مترجم و فعال حوزهی مطالعات زنان است. او کتاب ایلیاد و اودیسه اثر هومر را از انگلیسی به زبان عربی برگردانده و طریف خالدی این اثر را با ترجمه مادرش مطالعه کرده است.
نویسنده در خانهای مملو از کتاب چشم به جهان میگشاید و با پدر و مادری به سر میبرد که بیشترین خاطراتش از آنها به کتاب خواندنشان برمیگردد تا به مراقبت از فرزندان. به گفته خودش؛ او به کتابها بیشتر دسترسی داشت تا به بوسهی پدر و مادر!!
این کتاب، زیستنامهای است به قلم استادی بازنشسته که از کودکی تا کهنسالی با کتابها و نویسندههایشان ماجراها داشته است. زندگی از خانهای شروع میشود با دیوارهایی پوشیده از کتاب و پدر و مادری که بیشترین خاطرات دوران کودکیاش از کتابخوانی آنها است و شاید به کتاب و نوشتن و تصحیح متن سخنرانیها و مقالهها و کتابهای دیگر بیشتر توجه داشتهاند تا مراقبت از فرزندی که در لابلای درختان باغچههای دور و بر خانه این سو و آن سو میدویده است.
نام دکتر طریف الخالدی به دلیل پژوهشهای ژرف و گستردهاش در عرصۀ تاریخپژوهی و بهویژه تألیف کتاب «اندیشۀ تاریخنگاری نزد مسلمانان؛ از قرآن تا مقدمۀ ابن خلدون» برای پژوهشگران این حوزه آشنا است. سالها تحقیق و تدریس و تحصیل در مراکز علمی و آموزشی از اروپا و آمریکا گرفته تا خاورمیانه و زندگی در کانونهایی که رخدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بزرگی را از سر گذراندهاند، از وی شخصیتی ساخته است که چون پیرانهسر قلم به دست گیرد تا تجربههای کتابخوانی و کتابنویسی و در یک کلام «زیستن با کتاب» را بنگارد، تردیدی نباید کرد که انبوهی از اطلاعات ناب را در اختیار خواننده خواهد گذاشت.
او که خود را خلوتگزیدهای میداند که همواره در حاشیۀ روند عادی زندگی مردم و رخدادهای آن زیسته، در گفتگویی از این دریغش سخن گفته که «در منابع مطالعاتی جهان عرب اندک کتابی را میتوان یافت که زندگی طبقات فرودست جامعه را بازتاب دهد» و این امید خود را پنهان نمیکند که «کاش در هر زمانهای، قصابها و کشاورزان و بازرگانان و مغازهدارها و کارگران کارخانهها هم به نوشتن تاریخ زندگی خود میپرداختند» و انتظار دارد که با «رواج فرهنگ عکسهای سِلفی، فرهنگ نگارش زندگینامههای خودنوشت هم گسترش یابد». شاید از همینرو معتقد است که اگر قرار باشد از زندگی خود بنویسد، باید از کتاب بنویسد که تنها دغدغۀ او در زندگی است. اینگونه است که کتابش را نه زیستنامه میداند و نه خاطرات و یادداشتهای روزانه، که آن را «أنا و الکُتُب» مینامد تا خود را همنشین همیشگی کتاب و کتاب ها بخواند.
پیداست که این سرگذشتنامه، همۀ آن کتابهایی را که او خوانده یا حتی کتابهایی را که در فکر و ذهن و روح وی اثر گذاشته دربر ندارد، بلکه بیشتر گزارش کتابهایی است که در مسیر رشتۀ دانشگاهی خود یعنی تاریخ تمدن عرب با نگاه به دیگر تمدنهای مربوط، با آنها روبرو بوده است. بنابراین اگر خواننده در این کتابگونه با خلأهای عمیقی روبرو شد، باید بداند که نویسنده نمیتواند جز تنگی مجال یا فراموشی، برای آن عذری بتراشد و نهایت آرزویش این است که این اثر ، کتابدوستان را وادارد تا آنان نیز تجربههای زیستۀ خود با کتاب را به نگارش درآورند و در نتیجه، با گذشت زمان کارنامههایی از برخوردهای همیشگی میراث گذشته و آینده پدیدار شود.
نویسنده ، اثر زیستن با کتاب را بعد از بازنشستگی و به بهانه نگاشتن زندگینامه خود شروع میکند اما چون بیشترین همنشینی او با کتابها رقم خورده است، لازم میبیند از کتابهای تاثیرگذاری بنویسد که با آنها زندگی کرده و هنوز رگههایی از آنها بر ذهنش باقی مانده است. او در کتابها به آرامشی دست یافته که با انسانها امکانپذیر نبوده است. البته در اوان کتابخوانی، خانواده ، بر نحوه مطالعاتش نظارت داشتند و هرگاه میدیدند کتابها یا مجلات سطحی را مطالعه میکند او را هدایت میکردند.
در این اثر ما با کتابها و نویسندگان بسیاری آشنا خواهیم شد؛ از فلاسفه، مورخین، ادبا، جغرافیدانان، مفسران و… ازسقراط، افلاطون، ارسطو، برتراند راسل، ماکیاولی، جاحظ، ابن خلدون، طبری، دانته تا ویرجینیا وولف و جولیان بارنز… .
بیشترین رویکرد او ، در حوزه تاریخ اندیشه است اما مقالات پراکنده و تحقیقات بسیاری دارد که درباره چندی از آنها نگاشته است.
او هم مانند بسیاری از نویسندگان ، از دشواریهای راهِ نوشتن میگوید: هنگام نوشتن که میشد، وقتی برگهای سفید را در برابر خود میگذاشتم تا دست به کار شوم، گویا آن برگه بازتابی از سفیدی و خالی بودن فکر و ذهن من بود. ساعتها وگاه روزهایی بسیار به درنگ و تامل و بارش افکاری کاملا نامربوط میگذشت. نمیدانم چگونه از این دستاندازها خارج میشدم ، شاید هم به این باور میرسیدم که نباید منتظر نزول وحی باشم بلکه باید دست به کار نوشتن شوم ، آن گاه دوباره برگردم و با ذهنی صاف و زلال به ویرایش آن بپردازم.
در باب نوشتن این کتاب مینویسد: اگر ماجِده ( همسرش) در را به روی من نبسته نبود و مرا به نوشتن وانمیداشت این کتاب هرگز رنگ چاپ به خود نمیدید.
خارج از لطف نیست که گفته جاحظ، ادیب مصری را درباره نوشتن کتاب در ذیل چنین اشاره کرده است :
هر کس میخواهد کتابی بنویسد او را چنین شاید که ننویسد، مگر با این نگاه که همه مردم با او دشمناند، همهشان به همه چیز آگاهند و همهشان همه وقت خود را صرف او میکنند. و به نوشتن رضایت ندهد، مگر آن که مدتی از نوشتهاش فاصله بگیرد. و به اندیشههای ناپخته خرسند نباشد، زیرا نوشتن ، با فریب و خوشایند شروع میشود. هنگامی که سرشت آدمی آرام گرفت و از جنبش واماند و هیجان فرونشست و روان به جای خود بازآمد، باید نوشتهاش را باز بنگرد و در هر فصل آن به مانند کسی درنگ کند که آزمندیاش به سلامت، کمتر از هراسش از عیب و کاستی باشد.
اکنون که پاسی از نیمه شب ، سپری شده و لحظه های زندگی و تاریخ به بامداد سه شنبه سوم بهمن ماه ١٤٠٢ روی آورده است ، لذت پایان یافتن مطالعه این اثر زیبا که غیر از معلومات و اطلاعات زیبایی که نویسنده بدان اشاره نموده است ، ترجمه روان این کتاب گرانسنگ از سوی جناب مروارید ، جمله ها و نثر بکار گرفته در آن ، همچون دانه های شفاف و زیبای مروارید در ذهن من می درخشد.
وجودش از گزندهای این روزگاران آسوده باد!
بامداد سه شنبه ٣ بهمن ماه ١٤٠٢ شمسی
دهم رجب ١٤٤٥ هجری
تهران