«دروغ رسانی» سیاسی و دوگانگی های «ما»

اگر می خواهیم بدانیم، چرا گروه هایی از جوانان عزیز ما، این روزها تسلیم یا آمیخته با سبک زندگی دیگری شده اند، که برای ما آشنا و بومی نیست، یا بعضا با مذاق نسل های قبل تر چندان همخوانی ندارد، یا چرا از سبک های حاکمیتی و دستوری می گریزند، یا در نمونه ای غریب حتی در حوزه ی سیاسی مجبور به جرم انگاری حمایت از اسرائیل شده ایم، یکی از دلایلش همین است که آنان سرنوشت خود را در دست کسانی می بینند که در سیاست هایشان درک درستی از سرشت این نسل نداشته اند. این نسل، خود را در معرض عقب ماندگی ها و سرگشتگی های فراوانی می یابد که از نسل های پیشین به ارث برده و از سوی دیگر می بیند که امکان هرگونه مشارکت یا تغییر از ایشان سلب شده است،

عقل و تجربه ی بشری نشان می دهد، انحصار جریان اطلاعات، تضعیف نهادهای مدنی و تنگ نمودن فرصت های انتخاب و خلاقیت، نتیجه ای جز گسترش ناآگاهی یا تولید جامعه ای منفعل و تسلیم در برابر امواج پروپاگاندا ندارد، چه آن پروپاگاندا داخلی باشد چه خارجی! پرورش نسلی استوار و اندیشمند، در سایه ی حق انتخاب و برخوردار حق آگاهی و آزادی میسر خواهد بود. آن هم آزادی هایی که رسمیت داشته باشد و الا آزادی های غیر رسمی، هیچگاه کارکرد مثبت آزادی های رسمی را نخواهد داشت،

انحصار رسانه ای و سیاسی، راهبرد قدرتهایی است که «تسلیم» ملت ها را بر «تصمیم» آنان ترجیح می دهند، یا از اراده ی ملت هایشان می هراسند. چنین قدرتهایی به «استعداد» و «اندیشه» ی مردم باور نداشته و از «اعتماد به نفس» لازم برای گردش در سطوح قدرت برخوردار نیستند. اهدافشان متمرکز بر کنترل مردم است و گمان می کنند که حق دارند، مردم را در تاریکخانه های اطلاعات دستکاری شده، محبوس کنند و به جای آنان و برای سرنوشتشان، تصمیم بگیرند،

با احترام به ظرفیت های نظامی داخلی به عنوان مولفه ی ضروری و کتمان ناپذیر اقتدار ملی، همان روز و تا هنوز باور داریم که نهایتا، برد اندیشه و رسانه از برد موشک بیشتر است و استقلال کشور در منظومه ای مکمل از مولفه های قدرت از جمله رسانه های معرفت بنیاد و متکثر داخلی محقق می شود،

به قول مهندس موسوی، امام (ره) می فرمود «کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح دهید». این همان نکته ایست که در واکنش به انتشار بخشنامه ی اخیر در روزنامه «اعتماد»، شاهد بوده ایم. صادر کنندگان چنین بخشنامه هایی، گویی از راه های بازگشت دل ها و اعتماد مردم بی خبرند و نمی دانند، چرا انتخاب بسیاری از جوانان با آنان متفاوت است. چه بسا به کاری که کرده اند نیز باور ندارند، لذا بخشنامه ای که باید عادی باشد، محرمانه شده و اینک از افشای «بخشنامه» عصبانی یا شرمنده اند و به جای آن که به اصلاح راهبردهای خود و آنچه امور را به اینجا رسانده، بپردازند، عادت ناصواب ارعاب و یا برخورد با رسانه را برگزیده اند، که نتیجه ی نافرجامش را سال های سال است، تجربه کرده ایم،

این همه ی داستان نیست، اما از جمله همان فضا و دوگانگی هایی است که در پیش روی جوان ترقی خواه ایرانی قرار دارد و بر نگرش او تاثیر می گذارد. لذا عجیب نیست که آنجا گروه های بزرگی از جوانان اروپایی به حمایت از دردهای این سوی عالم از جمله فلسطین کشانده می شوند و اینجا، گروه های بزرگی از جوانان ایرانی، به مهاجرت و تردید.
این جوانان، جان میهن اند. آیا کسی هست که اندیشه کند؟

خروج از نسخه موبایل