شبی که هواداران تیم ملی ایران ریختند دم هتل اقامت رونالدو و شروع کردند به طبل زدن و شعار دادن تا رونالدو بدخواب و یا بی خواب شود و نتواند مقابل تیم ملی کشورمان درست بازی کند؟ شاید هم بر اثر همان سر و صداها بود که بنده خدا فردایش نتوانست حواسش را درست جمع و جور کند و پنالتی اش را به گل تبدیل کند! نمی خواهم رفتار هموطنانی را که ریختند و در هتل را شکستند و باعث شدند عربستانی ها برای مان کُری بخوانند و از موضع بالا به ما نگاه کنند توجیه کنم. من هم از دیدن آن صحنه ها حالم بد شد اما دو نکته: اول آن که بخشی از این رفتارها به اقتضائات فوتبال برمی گردد.
در همه جای دنیا عشق فوتبالی ها از این کارها کم نمی کنند، لطفا به خودمان کمتر سرکوفت بزنیم. دوم این که ما ایرانی ها از این دسته گل ها کم به آب نداده ایم. نه تنها در مواجه با فوتبالیست ها که در نسبت با آدم هایی که حتی فکرش را هم نمی توانید بکنید. نمی دانم حضور هابرماس فیلسوف آلمانی را در دانشگاه تهران به خاطر دارید یا نه؟ پیر مرد کم مانده بود از تعجب سکته کند.
در هیچ کجای این کره آسفالت چنین استقبالی از او نشده بود. دانشجویان در آن سال ها- که به سال های دوم خرداد مشهور بود- انرژی مضاعفی داشتند. وقتی پیرمرد آلمانی وارد سالن دانشگاه شد با جوانان شادابی مواجه شد که سوت می زدند و هلهله می کردند و یک صدا فریاد می زدند: هابرماس! هابرماس! انگاری توی استادیوم باشند و مثلا بگویند: رونالدو! رونالدو! منظور این که بخشی از این رفتار به ظاهر عجیب ما به روحیه خاص مهمان نوازی مان برمی گردد و الا خدا می داند که از این حرکات به ظاهر جلف نیت بدی نداریم.
علاوه بر همه این ها کمی هم به تماشاچی ایرانی حق بدهید. کار فرهنگی که هیچ. همه باشگاه های ورزشی ما یک پسوند فرهنگی دارند و موظفند بخشی از بودجه های بی حساب و کتابشان را صرف کار فرهنگی کنند اما اگر بدانید به نام کار فرهنگی چه ها می کنند شاخ در می آورید. در تلویزیون هم که تنها
چیزی که نمی بینید فرهنگ است. مشتی سرود لوس و بی مزه درست کرده اند که اصلا نمی دانند کجا و کی باید پخش کنند. یک برنامه نصفه و نیمه خوب فوتبالی هم داشتند که خودشان تعطیلش کردند. در و دیوار استادیوم ها هم پُر است از شعارهای مناسبتی و بی مناسبتی که باز هیچ دخلی به فرهنگ تماشاچی ها ندارد. این که قبل از بازی یک مداح بیاوریم و یا سرود سلام فرمانده پخش کنیم که ربطی به آموزش و فرهنگ سازی ندارد. حتی استادیوم درست و حسابی نداریم. دو شب مانده به بازی چندتا لودر و غلتک می آوریم که آسفالت اطراف ورزشگاه را درست کنیم. به عمد یا به سهو فدراسیون را چنان مدیریت می کنیم که به ما لطف می کنند و اجازه می دهند بدون تماشاگر در استادیوم خودمان بازی کنیم. سال به سال هم دو بازیکن مطرح و نام آشنای فوتبالی پایشان به این مملکت باز نمی شود. واقعا چه توقعی می توان از تماشاگران فوتبال داشت؟ چه چیزی به آن ها داده ایم که در ازایش از آن ها انتظار داریم سنگین و باوقار و حرفه ای برخورد کنند؟ کجای کارمان بی عیب و ایراد است؟
تا همین چند سال پیش فوتبال آخرین امید ناامیدان بود. آخرین چیزی که می شد به آن چنگ انداخت و در ذیل آن همه آدم ها را با هر سلیقه و عنوان و مذهب و عقیده ای دور هم جمع کرد. فوتبال تنها جایی بود که در آن ایران برای همه ایرانیان معنا پیدا می کرد. آیا هنوز هم فوتبال چنین کارکردی دارد؟ یا این یکی را هم به گند سیاست آلوده کردیم و رفت پی کارش؟
سر و کله شکستن برای رونالدو آن هم به این شیوه ناخوشایند مایه سرافکندگی است و قطعا من آن را نمی پسندم. اما بحث بر سر خوش آمد و بد آمد من نیست. نمی توانید فوتبال را به عنوان یک سرگرمی بپذیرید و از مواهبش به ویژه پول های بی حساب و کتابش لذت ببرید اما از اقتضائاتش بگریزید. آن هم در حالی که حتی یک قدم برای بهبود وضعیت فرهنگی این فوتبال برنداشته اید. تمنای تجلی و اظهار هویت کردن آن هم در پناه ستاره های دنیای فوتبال و سینما و موسیقی و دیگر صنایع پولساز جهان مدرن، بیماری فراگیر عامه مردم در سراسر جهان است اما این نکته را هم از یاد نبریم که هرچه دل و دیده مشتریان این صنایع سیر تر باشد رفتارشان هم به همان نسبت معقول تر است.
۵۷۵۷