افراد متدین به شدت ملاحظاتی دارند تا آسیبی به گیاهان و حتی جانوران نیز وارد نکنند ، اما چگونه است که به یکباره ، می توانند خشن ترین رفتارها را با همنوع خود انجام دهند؟! افرادی که در مواجهه با پدیده ها و کنترل رفتار و کردار خود بسیار مقید هستند ، منطبق با تعالیم و آموزه های موکد آیین خود رفتار می کنند ، چگونه است که این قدرت را دارند که از خشن ترین رفتارها و ابزارها برای پیاده سازی منویات خود بهره ببرند!؟
برای پاسخ به این سوال و سوالات مشابه باید به این نکته توجه داشت که آیا چنین انسانهایی به تجربه درونی باور دارند یا خیر؟ طبیعتا چون به چنین تجربه ای اعتقادی ندارند ، هرگز نسبت به خود ، پاسخ گو نیستند و همواره برای پیاده سازی نظامات آیینی خود ، نیازمند پاسخ به دیگری هستند ، که این دیگری نوعا می تواند خداوندگار آن آیین و پیروان هم عصر آن فرد باشد. علی الاصول وقتی آموزه های دینی آنها تاکید دارد حیوانی را نیازارید ، آنها نیز بواسطه ی این دستور دینی خود را ملزم به رعایت آن می کنند ، منتها نه برای آرامش درون و نه از روی میل به زیست اخلاقی که از درون هر آدمی نشات می گیرد ، بلکه بواسطه ی تکریم شعائر و پاسخ گو بودن به مقام بیرونی ، از ترس مواجهه با عقوبت بیان شده آن فعل یا ترک فعلش.
باید اینگونه گفت که آنها عملا هیچ وجدان و احساس متقابلی با آن پدیده (ها) ندارند ، بلکه عمل می کنند چون دستور است و آنها فراری و خوفناک از عقوبت در انتظارشان. حال از طرف مقابل اگر دستورات و توصیه های دینی برای رفتارهای خشن نیز به آنها داده شود ، متعاقبا با همنوع خود به بدترین شکل ممکن ، رفتار خواهند کرد ، چرا ، چون ریشه ی این خشونتها مشترک است ، آنها دستور پذیر هستند و پاسخ گو به مقام بیرونی ، و درون آنها برای کنترل رفتار آنها بسیار خالی است.
به لحاظ روان سنجی باید به این موضوع توجه داشت که چگونه چنین افرادی قدرت کنترل رفتار خود را برای انجام یک دستور دارند ، لیکن برای دستور دیگر از هیچ رفتار غیر اخلاقی ، باک و ابایی ندارند!؟ پاسخ می تواند در این نکته نهفته باشد که ، همه چیز در بیرون فرد شکل گرفته و او برای خرید بهشت می تواند دست به هر اقدامی بزند و صرفا به بیرون خود جواب بدهد نه وجدان خود. و به راحتی با توجیه موضوع و پاسخ گویی به امر بیرونی که بعضا قدسی نیز تلقی می شود ، رفتار های خشن خود را بدون اینکه آب از آب وجودیشان تکان بخورد توجیه نماید. فرد همان فرد است ، اخلاقی ، منتها ، اخلاق دستوری. و اتفاقا نه تنها خروجی چنین رفتارهای خشنی با همنوع خودش او را نمی آزارد ، بلکه به واسطه ی بهشتی شدن ، احساس رضایت نیز می کند!
باید توجه داشت که حتی رسیدن به حجت شرعی نیز می تواند خطرناک باشد. چرا چون حجت شرعی نیز عملا امر بیرونی تلقی می گردد. اگر در آموزه های دینی غور کنیم ، می بینیم که نمی توانیم اخلاق را به هر بهانه ای قربانی کنیم ، نمی توانیم نادیده انگاری کنیم ، توصیه نشده ایم به اینکه وجدان را رها کنیم و نترسیم. مسئولیتهای فردی نمی تواند به خاطر کشف یک حجت شرعی و یا التزام به آن فراموش شود. اصولا وجدان و عقل ، همواره به عنوان حجت درونی ، برای شناخت حجت بیرونی (دین و پیام آورش) در وجود انسانها نهادینه شده است. به عبارتی وجدان معیاری برای شناخت و فهم دینی است و اگر بنا باشد بخاطر حجت شرعی ، مسئولیت فردی را فراموش کنیم ، ممکن است فهم نادرستی از دین را باور کرده باشیم.
مثالها در این باره کم نیستند ، از انسانهای آرام پیرو بودا و آیین های شرقی که مسلمانان میانمار را اعم از کوچک و بزرگ زنده زنده به آتش می کشند ، تا مسلمانان داعش مسلک و تکفیری که به هم کیش خود نیز رحم را روا نمی دارند ، تا جامعه کاتولیک و ارتدکس مسیحی که در حال جنگ هستند ، بگیرید تا جنایت های کمونیست ها و صهیونیستها و …. !
اصولا اگر اخلاق را نادیده بگیریم ، انصاف از میان می رود. کربلا محصول بی انصافی بود نه بی دینی.