می شود مثل بعضی از کاربران فضای مجازی با متلکی و یا جوک بی مزه ای از کنار این اتفاق گذشت اما می توان به ماجرا جور دیگری هم نگاه کرد و با اندکی تامل در رفتار ایرانیانی که اتفاقات سیاسی دیگر کشورها را جدی می گیرند به نتایج جالبی دست پیدا کرد. اگر به خاطر داشته باشید در انتخابات آمریکا هم وضع به همین منوال بود. بعضی ها چنان با شدت و حدت انتخابات آمریکا را دنبال می کردند کانه بایدن و یا ترامپ نامزد انتخاباتی آن ها هستند. البته ماجرای انتخابات در آمریکا به دلیل نسبت ویژه ای که بین سیاست های داخلی و خارجی ما با این کشور وجود دارد کمی متفاوت است و واکنش نشان دادن به اتفاقات سیاسی آن کشور تا حدود زیادی طبیعی است اما این همه حساسیت به خرج دادن درباره وقایع سیاسی ترکیه و انگلستان و یونان چه؟ آیا آن ها هم از همین جنس است؟
به نظرم چند نکته قابل درنگ در این وقایع وجود دارد. البته خیلی ها در این یکی دو روز چیزهایی در این باره نوشته اند و نکاتی را متذکر شده اند. من سعی می کنم به نکاتی اشاره کنم که در سخن دوستان ندیده ام.
جامعه ایرانی در سال های اخیر به شدت سیاسی شده است. سیاست برای ایرانی ها همان قدر جدی شده که فوتبال و سینما و اخبار سلبریتی ها. تعویض یک مدیر در شهرداری تهران می تواند همان قدر برای مردم جذاب باشد که اخبار خودکشی یک هنرپیشه. به خوب و بد این اتفاق کاری نداریم اما نمی توانیم منکر سیاسی شدن جامعه شویم. وقتی هم جامعه ای سیاست برایش اهمیت پیدا کرد دیگر نمی توان این علاقه را به مرزهای خاصی محدود کرد چنان که علاقه مندان فوتبال گاهی اخبار لیگ انگلستان را با چنان حرارتی دنبال می کنند که شاید در خود آن جزیره مه گرفته هم بی سابقه باشد. یادم هست چند سال پیش بر سر انتخابات یونان و بر سر کار آمدن نامزدی چپ گرا چنان گرد و خاکی در فضای مجازی به راه افتاده بود که من فکر می کردم آن بچه ها جدی جدی قرار است بروند و در یونان رای هایشان را به صندوق بریزند.
جهان اگرچه هنوز به شکل دهکده ای که مک لوهان مدنظرش بود درنیامده و کماکان مرزبندی هایی مثل مرکز و پیرامون و شمال و جنوب جدی است اما خیلی چیزها عوض شده و نقش سیاستمداران در زندگی مردم جدی تر از گذشته است. حالا مردم سرنوشت خودشان را صرفا در محدوده جغرافیایی خودشان تعقیب نمی کنند. تصمیم فلان سیاستمدار درباره محیط زیست در آن سوی دنیا زندگی مردم این سوی دنیا را تحت تاثیر قرار می دهد. گرایش یک رئیس جمهور به ماجرای مهاجرت می تواند زندگی خیل عظیمی از آدم ها را زیر و رو کند. چپ بودن و یا راست بودن یک نامزد انتخاباتی می تواند آتش جنگ را بیفروزد و یا صلح به ارمغان بیاورد. مردم این ها را می دانند و طبقه تحصیلکرده و متوسط بیش از دیگران به موضوعاتی این چنینی اهمیت می دهند. پس این همه شور و هیجان و نگرانی خیلی هم بی ربط و معنا نیست.
اما نکته تلخ ماجرا حسرت ها و آرزوهایی است که در آن سوی مرزها باید آن را جستجو کرد. تحسین دموکراسی در ترکیه برای ما عبرت آموز است و در عین حال مایه تاسف. ما که دست کم در منطقه مدعی جمهوریت بودیم و افتخارمان این بود که نظامی دوهزار و پانصد ساله را برانداخته ایم و به جایش رای و اراده مردم را به رسمیت شناخته ایم چرا باید این همه در مدح و منقبت انتخابات ترکیه سخن بگوییم؟ چه اتفاق عجیبی در ترکیه رخ داده است؟ مگر همین ما نبودیم که حادثه بزرگی مثل دوم خرداد را رقم زدیم؟ تعارف را کنار بگذاریم. بخش اعظمی از این ستایش ها که این روزها نثار سیستم انتخاباتی ترکیه می شود واکنشی است به وضعیت خودمان. وضعیتی که حتی علی لاریجانی از آن ناراضی است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
البته این شور دموکراسی خواهی و احترام به جمهوریت را باید قدر دانست و ارج نهاد حتی اگر این شور نسبت به انتخابات در دیگر کشورها باشد. به جای متلک گفتن و یا خود را به کوچه علی چپ زدن کمی دقت کنیم. در همین روزها وقتی در انگلستان آن سیرک سلطنتی راه افتاد واکنش مردم ایران چه بود؟ درست برعکس این شور و هیجانی که درباره انتخابات به راه افتاد اغلب واکنش ها تمسخر بنیاد سلطنت و آن همه بریز و بپاش و زرق و برق احمقانه بود. برخلاف بعضی آدم های مدعی فهم سیاسی که مدام می گویند سلطنت ریشه در خون و رگ ایرانیان دارد و از این مدعا نتیجه می گیرند که نظام پادشاهی بهترین نظام سیاسی برای ایرانیان است از همین وقایع اخیر می توان نتیجه دیگری گرفت. گواه عاشق صادق در آستین باشد. همین که برگزاری یک انتخابات عادلانه چه در کشور همسایه باشد و چه آن سوی کره زمین،مردم را به وجد می آورد و برگزاری مراسم تاج و تخت در انگلستان شوق و ذوقی را برنمی انگیزد نشان می دهد احترام به رای مردم تنها و تنها و تنها راه رستگاری است و هرکس سودایی غیر از این در سر دارد سر از ترکستان درخواهد آورد.
توضیح ضروری: عیب جویان نگویند که نظام سیاسی در انگلستان هم مبتنی بر دموکراسی است و آن نمایش ها که دیدی…این ها را من هم می دانم. صرفا خواستم آن علاقه و این بی اعتنایی را نمادین ببینم و صد البته نتیجه دلخواه خودم را بگیرم. والسلام.
۵۷۵۷