کارگران به روایت کارگردان‌ها – مجله رز

کافی است به فیلم‌هایی که همین چندوقت اخیر اکران یا به نمایش درآمده‌اند، دقت کنید. از «برادران لیلا» و «جنگ جهانی سوم» گرفته تا «ملاقات خصوصی» و «سه‌کام حبس»، در همه آنها می‌توان رد کارگر و مناسبات و مشکلات جامعه کارگری را به‌نوعی ردیابی کرد.

به گزارش مجله رز، روزنامه «هم‌میهن» نوشت: حتی در سریال‌های شبکه نمایش‌خانگی هم به‌نوعی با قصه‌های کارگری مواجه هستیم؛ گرچه در ژانرهای گوناگون روایت شده است. «پوست شیر» و «رهایم کن»، هرکدام به‌نوعی با زیست کارگری و مسائل آن گره خورده است. گرچه اولی را به‌عنوان یک ژانر معمایی و دومی را به‌عنوان یک عاشقانه تاریخی می‌شناسیم.

ژانر کارگری نداریم

واقعیت این است که سینمای کارگری ازآن‌دست مفاهیم مناقشه‌برانگیزی است که به‌صراحت نمی‌توان درباره آن حرف زد. به‌این‌معنا که چیزی به‌اسم «ژانر کارگری» نداریم و نمی‌توانیم داشته باشیم، ازاین‌حیث که اساسا ژانر یک فرم و ساختار اجرایی است، نه مضمونی و محتوایی اما سینمای کارگری به‌این‌معنا که محور و شخصیت اصلی و قهرمانش یک کارگر یا زندگی یک کارگر است، می‌تواند هویت معنادار داشته باشد. ضمن اینکه فیلم کارگری به‌لحاظ ظاهری نیز از برخی المان‌ها و مولفه‌هایی استفاده می‌کند که می‌تواند به آن هویت بصری هم ببخشد.  مثلا چهره و ظاهر شخصیت که غالبا رنج‌کشیده و ساده است، صورت‌های چروک‌خورده، دست‌های پینه‌بسته، زندگی ساده و فقیرانه یا زبان و ادبیات کارگری و عناصری ازاین‌دست که می‌تواند به‌عنوان مولفه و شاخص‌های تشخیص فیلم یا سینمای کارگری شناخته شود. اما شاید مهمتر از همه اینها نگاه و رویکردی است که یک فیلمساز به سوژه کارگرانه خود دارد. درواقع نگاه کارگردان است که جایگاه کارگران را در سینما بازنمایی و صورت‌بندی می‌کند.

فیلم کارگری، اثری مارکسیستی نیست

احمد طالبی‌نژاد منتقد و نویسنده سینما درباره تعریف سینمای‌کارگری می‌گوید: «ما ژانری به‌نام ژانر کارگری نداریم، کارگران جزئی از جامعه هستند. درواقع در ژانر سینمای‌اجتماعی، فیلم‌هایی که شخصیت اصلی از طبقه کارگر هستند را می‌توان نماینده سینمای کارگری دانست. علت اینکه فیلم‌هایی ازاین‌دست در قبل و بعد از انقلاب کمتر در ایران ساخته شده است، دلایل مختلفی دارد. از آنجایی که دفاع از حقوق کارگران همواره با گرایشات چپ مارکسیستی جا افتاده است، همه‌ فیلمسازان به‌شکل محافظه‌کارانه‌ای سعی می‌کنند سراغ این طبقه نروند؛ مگر محدود فیلم‌هایی نظیر «قصه‌ها»، «روسری آبی» و… که دراین‌باره ساخته شده است. بنابراین طبقه کارگری به‌خاطر ترس از ممیزی و برچسب‌های مارکسیستی هیچ‌وقت به‌عنوان یک موضوع طلایی در کانون توجه فیلمسازان ایرانی قرار نمی‌گیرد. سینمای ما در منگنه‌ای گیر کرده که پایش را هرطرف بگذارد، انگ می‌خورد. فیلمسازان هم ترجیح می‌دهند با ساخت این سبک فیلم‌ها، از نان‌خوردن نیفتند.»

درد و داغ و دوربین

در یک‌دهه گذشته یا کمی بیشتر، همواره این نقد به سینمای ایران وجود داشته که این قشر را فراموش کرده‌اند و سینما، کارگران و زندگی کارگری را از بین برده است. توجه به طبقه متوسط و مسائل آن به‌مثابه یک مدگرایی سینمایی ازجمله دلایل این موضوع ذکر شده که خاصه تحت‌تاثیر سینمای اصغر فرهادی بوده. اما با ساخت فیلم «ابد و یک روز» و جریان‌سازی سینمای سعید روستایی، توجه به طبقه پایین و محروم بیشتر شده و انگار حالا فیلم‌های کارگری در حال تبدیل‌شدن به مدروز سینماست! وقتی چندسال‌پیش فرزاد موتمن فیلم «یک روز طولانی» را ساخت، فارغ از نقدونظرهایی که به این فیلم بود، دوباره مسئله کارگر و زندگی کارگری در سینما مطرح شد و اینکه سینمای ایران سال‌هاست که کارگران را فراموش کرده است. گرچه فرزاد موتمن خودش این فیلم را فیلم‌کارگری نمی‌داند و معتقد است: ««خداحافظی طولانی» از موارد معدودی است که قصه‌اش در طبقه کارگر می‌گذرد اما فیلم‌کارگری نیست، زیرا به مسائل کارگران نمی‌پردازد.»

بااین‌حال فیلم‌هایی که با محوریت شخصیت کارگر یا زندگی کارگری ساخته شدند، کم نیستند. یکی همین «روزهای طولانی» با بازی خوب سعید آقاخانی در نقش یک کارگر بود که سیمرغ بهترین بازیگر جشنواره را هم برای او به‌ارمغان آورد. ضمن اینکه بسیاری از فیلم‌ها یا کاراکترهای کارگر در حافظه‌تاریخی سینما و مخاطبانش ماندگار شدند؛ ازجمله بازی فاطمه معتمد آریا در «روسری آبی» رخشان بنی‌اعتماد، در نقش نوبر که یکی از ماندگارترین شخصیتهای زن‌ کارگر در سینمای ماست. زن کارگری که به عشق کارفرمای خود بدل می‌شود. فیلم «نیاز» علیرضا داوود نژاد را می‌توان یکی از بهترین نمونه‌های سینمای کارگری دانست که به‌خوبی توانست موقعیت کارگری و زیست- جهان این طبقه را به‌ویژه در میان کودکان و نوجوانان کار روایت کرده و به تصویر بکشد. سیروس الوند نیز در فیلم «یکبار برای همیشه»، به قشر و طبقه کارگری پرداخت که برای بهبود و تغییر وضع خویش در سودای مهاجرت می‌سوزند. از نمونه‌های موفق و ماندگار یک زندگی کارگری، بدو شک باید به «زیر پوست شهر» رخشان بنی‌اعتماد اشاره کرد که مصائب و مشکلات این طبقه را در شرایط سیاسی و اجتماعی دهه ۷۰ به‌خوبی روایت می‌کند و طوبی با بازی عالی گلاب آدینه، نمونه‌ای از یک زن کارگر رنج‌کشیده‌ است که برای تامین مخارج زندگی، به‌سختی در یک کارخانه مشغول کارگری است.

سینمای کارگری؛ از تراژدی تا کمدی

زندگی کارگری از حیث سینمایی، قابلیت‌های دراماتیک زیادی دارد که با تراژدی  پهلو می‌زند و بسیاری از فیلمسازان در دل این طبقه و جهان زیسته آنها، دنبال طرح قصه خود هستند. بسیاری از فیلم‌های مسعود کیمیایی را می‌توان مشمول این قاعده دانست. از نمونه‌های موفق دیگر که زندگی کارگری را با قدرت به تصویر کشیده، باید از «آواز گنجشک‌های» مجید مجیدی نام برد که در آن رضا ناجی در نقش کارگری است که برای رهایی از این جایگاه و سرنوشت مختوم، به آب‌وآتش می‌زند و بین شرافت و وسوسه درنهایت ترجیح می‌دهد با وجود فقر و زندگی سخت کارگری، شرافتمندانه زندگی کند.

اساسا یکی از چالش‌های مهم اخلاقی در سینمای کارگری، جدال بین شرافت و وسوسه‌های اقتصادی است و درنهایت آنچه سینمای ما از بازنمایی طبقه کارگر به تصویر می‌کشد و برجسته می‌کند، زندگی شرافتمندانه این قشر است. اینکه زندگی کارگری، زندگی سختی است اما لزوما زندگی بدی نیست و به‌قول ‌آن شعر معروف؛ در خانه ما رونق اگر نیست، صفا هست. بااین‌حال زندگی کارگری سویه کمیک هم دارد و در دل آن می‌توان طنز را هم بیرون کشید. فیلم «آتشکار» امیر یوسفی به‌نوعی در همین راستاست که با بازی متفاوت حمید فرخ نژاد، روایت دیگری از زندگی کارگری و مسائل آن را شاهدیم. «اینجا بدون من» بهرام توکلی نیز یکی از بهترین و موفق‌ترین نمونه‌های سینمایی است که لایه‌های درونی‌تر زندگی کارگری را ازطریق چالش‌های درون‌خانوادگی به تصویرکشیده و روانشناسی این طبقه را مورد واکاوی تصویری قرار داده است. رضا کاهانی هم در اغلب فیلم‌های خود سراغ این طبقه رفته که فیلم‌های «هیچ» و «بیست»، دو نمونه و مصداق بارز این مدعاست. فیلم‌هایی که از زاویه متفاوت‌تری به مسائل و چالش‌های طبقه کارگر نگاه می‌کنند و کمدی و تراژدی را در کنار هم دارند.

کارگران، ابژه تماشا نیستند

شاید سینمای ما چنانکه شایسته است، به طبقه کارگر و زندگی کارگران نپرداخته اما شریف‌ترین فیلم‌های ما فیلم‌هایی است که کارگر را دستمایه قصه خود قرار داده‌. بسیاری از فیلم‌هایی که درباره طبقه کارگر ساخته شده، بیشتر نگاه زیبایی‌شناختی یا تجاری به این طبقه داشته‌ است. این درحالی‌است که ما به سینما و فیلم‌هایی نیاز داریم که بتواند درد و دغدغه کارگران را به‌تصویر کشیده و غصه‌های واقعی آنها را به قصه تبدیل کند. سینمای ما همانطور که به کارگران نیاز دارد، به کارگردان‌هایی هم محتاج است تا ازطریق سینما بتوانند عدالت‌اجتماعی را فریاد بزنند و برای زندگی بهتر کارگران بکوشند. هنوز سینمای ما درباره مشکلات صنفی کارگران و اعتراضات آنها، فیلم درخوری نساخته است. جز اینکه در یکی، دو سکانس به شکل نمادین به آن اشاره کند. در فیلم «جنگ جهانی سوم»، شخصیت شکیب (محسن تنابنده) که یک کارگر ساده است، دیالوگی دارد که می‌گوید: «آنقدر که کتکم زدند، به حرف‌هایم گوش نکردند» سینمای کارگری باید روایت این صداهای نشنیده باشد.

انتهای پیام

خروج از نسخه موبایل