اواخر سال ۱۴۰۱ خبری مبنی بر تفحص یک شهید اقلیت آشوری در فضای مجازی منتشر شد. در این خبر انجمن آشوریان ایران درخواست کرده بود تا با انتشار تصویر و نام این شهید؛ در پیدا شدن خانوادهاش یاری دهند. روز گذشته، در گلزار شهدای تهران مراسم وداع با شهید جانی بت اوشانا برگزار شد و خانوادههای تهرانی، جای خالی خانواده او را پر کردند.
ایسناپلاس: هرچند پیدا شدن جانی؛ سراسر غربت بود و تنهایی؛ حالا اما خبر ورودش به شهر همه جا پیچیده بودند. مادرها آماده بودند تا در مراسم وداع با شهید «جانی بت اوشانا» برایش مادری کنند و دخترهای ایرانی، از هرنسل و دینی هم خودشان را جای خواهر نداشتهاش میگذارند. حین ورودمان به گلزار شهدا، گروه موسیقی ارتش جمهوری اسلامی نیز میرسد. کافی بود چشم بگردانم تا متوجه حضور مردم و مسیر منتهیشان به گلزار شهدا شوم. نرسیده به گلزار شهدا، ابتدای خیابان بهشت هم پوستر بزرگ اطلاع رسانی برای مراسم وداع این شهید آشوری، در شهر نصب شده است. وارد حیاط گلزار میشوم. تقریبا نیم ساعتی به شروع مراسم وداع با شهید «جانی بت اوشانا» مانده است. ترجیح میدهم بیرون باشم و افراد شرکت کننده در مراسم را نگاه کنم. تعداد کم کم بیشتر میشود. اما آنچه که برایم عجیب بود، حضور دختران نوجوان دهه هشتادی در این مراسم است. از هر کس که میپرسم چه شد که آمدی؟ سریع و بی برو و برگشت میگوید:«متوجه شدم که خانواده شهید فوت شدهاند. بجای خانوادهاش برای وداع آمدم.»
انگار که غربت این شهید، دلها را به همدیگر گره زده است. خیلیها برای مراسم وداع شهید جانی بت اوشانا، با پوششی آمدهاند که شاید در جامعهمان؛ پوشش متداول و قابل قبول عرف نباشد. اما باز هم فارغ از پوشش، دین، زبان و میزان علق به مذهب؛ کنار همدیگر برای شهادت جوانی عزاداری میکردند که از جانش برای تمامیت ارضی کشورش گذشته بود و حالا پس از ۳۹ سال؛ در غربت تمام و بدون خانوادهاش قرار بود تشییع شود.
حالا تقریبا چند دقیقهای از ساعت ۱۶ گذشته و خادمان گلزار شهدا از مردم میخواهند تا برای مراسم؛ به داخل ساختمان معراج شهدا بروند. قسمت زنانه معراج به شکل قابل مشهودی پر است. چندتایی از مادران شهدا هم آمدهاند و روضه غریب دشت کربلا میخوانند. چندتای دیگر هم مشغول خواندن قرآن، نماز یا زیارت عاشورا هستند. انگار همهشان صاحب مجلس و صاحب عزا هستند. راه باز میشود و از در پشتی؛ بستگان شهید جانی بت اوشانا وارد میشوند. دخترعمه، دختر عمو و برادرزادهاش.
به سمت راست گلزار میروند. کنارشان روحانیون مسیحی و نماینده آشوریان در مجلس شورای اصلی نیز حضور دارند. خیلی نمیگذرد که خبر میدهند؛ شهید را قرار است بیاورند. جمعیت زیادی زیر تابوت را گرفتهاند. بسیاری هم دورش حلقه زدهاند و تقریبا به سختی میتوان دید پیدا کرد. حین ورود پیکر شهید، مردم به سمت اون تابوت گلبرگ پرتاب میکنند.
چند دقیقه مراسم به صحبتهای رسمی میگذرد و تشکرهایی که معمولا در این فضاها باب است. اما آنچه که در تمام این مدت زمان، قابل توجه است این است که روضه سید و سالار شهیدان عالم و نامش از زبان کسی نیفتاد. روحانیون مسیحی از مردم میخواهند تا همه سرپا بایسند و اعمال و دعای دینشان را برای شهید بخوانند.
به هر زبان و هر دین
همه به احترام شهید یرپا میشوند. کلمات به زبان آشوری است و تنها چیزی که قابل فهم است؛ آمین گفتنشان است. پس از پایان دعای مسیحیان آشوری؛ یکی از روحانیون مسلمان حاضر در برنامه از روحانیان مسیحی کسب تکلیف میکند و اجازه میخواهد تا کمی بالای پیکر جانی روضه وهب؛ یار مسیحی حضرت اباعبدا… بخواند. نزدیکترین تشبیه که شاید در تمام عمرم شنیده بودم؛ همین بود. ارزشها تقریبا یکی و سرنوشت هم یکی بود.
در ادامه؛ مراسم رسمی با گروه موسیقی ارتش در حیاط آغاز میشود. شهید جانی بت اوشانا سرباز تیپ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. پیکر شهید حالا در حیاط و میان مردم بود. مردم هم انگار که یکی از اعضای خانوادهشان بازگشته باشد؛ مثل پروانه به دور تابوت و پیکر مقدس جانی میگردند و مادران بسیاری میگریند.
جز این توقعی نداشتیم
«هویک به بو» از هموطنان آشوریمان که در این مراسم شرکت کرده است. در گفتگو با مجله رز میگوید:« ما هم مانند تمام سایر هموطنانمان؛ وطن را ناموس خودمان میدانیم. برای همین وقتی در دفاع مقدس، حرف از دفاع از وطن شد، همه سعی کردند تا از کشور دفاع کنند و هیچ فرقی نداشت که دین یا قومیت آنها چیست. به همین دلیل میبینیم که اقلیت دینی بیش از ۲۰۰ شهید تقدیم خاک کشورمان کردند. جمعیتی که امروز میبینم، از آن متعجب هستم. از این حیث که هموطنان مسلمانم در این مراسم شرکت کردند و مانند شهدای خودشان، مراسم تشییع این شهید عزیز را برگزار کردند. توقعم نیز همین بود که هیچ تفاوتی نباید قائل شد. روز تشییع، جمعه است و من منتظرم در روز تشییع نیز سایر هموطنانم، کنارمان باشند.»
آن چیزی که در دیانت و قومیت آشوری متداول است، این است که آشوریان جانشان را فدای سرزمینشان کنند. این را هویک به بو درباره جایگاه شهادت در میان اقلیت آشوریان به ما میگوید.« همان فرهنگ شهادتی که در دین اسلام وجود دارد، در دین مسیح نیز وجود دارد. برای همین میبینیم که جامعه مسیحی؛ شهدای بسیاری برای حفظ دیانت و تمامیت ارضی خود فدا کرده است. به هرحال اگر از این تفاسیر بگذریم؛ وقتی میبینیم پیکر شهید پس از ۳۹ سال به کشور باز میگردد و خانواده ندارد، همه ما خودمان را به جای پدر، مادر و برادران او میگذاریم و برای خداحافظی و وداع با او میآیند.»
همه فدای ایران
پیکر شهید را بالای سِن مراسم میآورند تا بستگانش با او خداحافظی کنند. چند مادر شهید امنیت نیز در کنارشان قرار میگیرند. انگار داغِ رفتن هرکس که عزیزی از دست میدهد، شبیه به همدیگر است. مادر شهید امنیت اینبار جای پسرش، برای جانی اشک میریزد و کمک میکند تا بستگان این شهید و برادرزادهاش؛ تنها بازمانده از خانواده او در آغوش بگیردش. دختر جوانی که شاید حتی عمویش را هم ندیده است، حالا آغوشش تنها پناهِ او میشود و زیرلب، در میان گریههایش قربان صدقه استخوانهای باقی مانده از عمو میرود.
آنچه که در تمام مدت زمان مراسم وداع با پیکر شهید آشوری جانی بت اوشانا دیدنی بود، کنار هم بودن دو دین، دو مذهب و زبان و قومیتهای مختلف برای انجام مراسم وداع بود. آن ساعتها و دقایق شبیه به تاریخچهای فشرده شده از جامعه ایرانی که با در زمان غمها و سختیها دیگر فرقی نداشت چه کیش و چه آیینی داری. فقط باید شانه میشدی برای اشکهای برادرِ هموطنات. حتی در زمان شادیها همین بود. تمام آنچه که در آن موقعیت، چند صد نفر را دور هم جمع کرده بود؛ چیزی به جز وطن نبود.
روضه اباعبدا… میخوانند. حالا دیگر اشک برای سید و سالار شهدا و شهیدی از نسل حواریون مسیح با همدیگر قاطی شده بود.
انتهای پیام