روزنامه‌نگار تراز انقلاب اسلامی – مجله رز

او در روزنامه قدس، دبیرگروه اجتماعی بود؛ در روزنامه جام‌جم، دبیر گروه‌های جامعه و سیاسی؛ در روزنامه همشهری قائم‌مقام مدیرمسئول؛ در مجله رز مدیرمسئول و در معاونت مطبوعاتی، مشاور؛ و در همه این سال‌ها جز حرفه‌ای‌گری و اخلاق و برادری از او ندیدم. خدایش در جوار رحمت خود قرار دهاد.

او را به‌درستی، روزنامه‌نگار تراز انقلاب نامیده‌اند. این عبارت چیست؟ یک تتابع اضافات است که واجد آن قاعدتا باید واجد ویژگی‌های تک‌تک اجزا باشد. براین مبنا:

١- روزنامه‌نگار کسی است که دغدغه کشف حقیقت دارد. نماینده افکار عمومی است و واسط بین مردم و حاکمیت. مطالبه‌گر حق عمومی است و از این جهت وکیل‌المله است نه وکیل‌الدوله. و همین جا یکی از تفاوت‌های دو کارویژه روزنامه‌نگاری و روابط عمومی -که البته اشتراکاتی هم دارند- عیان می‌شود.

روزنامه‌نگار به اصول حرفه‌ای‌ و از آن مهمتر به اخلاق حرفه‌ای پایبند است. اخلاق حرفه‌ای شاید متغیر بحرانی فضای امروز رسانه‌ای کشور باشد. اخلاق حرفه‌ای مثل اخلاق پزشکی، اخلاق پژوهش و سایر اخلاق‌های مضاف، موضوعاتی جهان‌شمول‌اند که فارغ از دین و آیین، موضوعیت دارند.

٢- روزنامه‌نگارِ تراز کسی است که آن لوازم را به کمال داشته باشد و هر چه بیشتر به آن خاستگاه و اصول حرفه‌ای و اخلاق حرفه‌ای وفادار بماند و این سه‌گانه، ملکه‌ی او شده باشد و شخصیتش بر آن اساس، قوام یافته باشد.

٣- انقلابی کسی است که به ارزشهای مبنایی انقلاب اسلامی (استقلال و آزادی) معتقد و ملتزم باشد. یعنی استقلال‌طلب و آزادیخواه باشد. محدود کننده آزادی و از جمله آزادی بیان نباشد. نظام معرفتی انقلاب را بشناسد تا به آسیب تحریف مبتلا نشود. استکبار ستیز، حق طلب، مدافع محرومان و توسعه‌دهنده ارزش ایثار باشد. دشمن‌شناس باشد و در پازل دشمن بازی نکند. بتواند اهمّ و مهم و فاقد اولویت را تفکیک کند و در همین راستا به خطوط راهبردی که از سوی رهبری انقلاب ترسیم می‌شود، توجه داشته باشد. یکی از این آموزه‌ها، جذب حداکثری و دفع حداقلی است. لذا با تفسیر مضیق به دنبال تنگ کردن دایره‌ی خودی نباشد تا حدی که به قول بیدل، حتی مرکز هم از دایره بیرون بیفتد! انقلاب را به نحله و فرقه خودش مصادره نکند. کاتولیک‌تر از پاپ نباشد و انقلابی‌گری را با رفتار هیجانی، مساوی نپندارد و کوک جریان‌های قدرت نشود.

می‌گویند گاهی اوقات در معرفی هویت، به جای هست‌ها، نیست‌ها را باید برشمرد. بر این اساس، انقلابی‌بودن مساوی بداخلاقی و بی‌ادبی و قدرناشناسی نیست، مساوی اباحه‌گری نیست تا به مدد آن، حکم به مباح بودن تهمت و دروغ و سوءظن و پیش‌قضاوت و دستیازی به منکرات در جهت هدف خود دهد چرا که مصداق ماکیاولیسم است. مساوی تحریف‌گری و شلختگی و انقباض چهره و خود را مبرّا دانستن و رقیب را دچار دانستن نیست؛ همچنان که مساوی وادادگی و غیبت در بحبوحه‌ها و محافظه‌کاری و ترس و بی‌بصیرتی نیست.

رضا مقدسی‌ای که من می‌شناختم این‌گونه بود. صلوات به روح پر فتوح او.

خروج از نسخه موبایل