از پاره کردن نامه ی پیامبر ص در زمان خسرو پرویز (البته در برخی نقلها نیز بر کشتن و یا آزار حامل پیام سخن رفته است) تا کشتن فرستاده های مغول در دربار خوارزمشاهیان و این اواخر هم اشغال سفارت آمریکا و بعد ترها سفارت عربستان و این آخری هم شعار نویسی بر دیوار سفارت خانه ها !!! لاجرم بیایید و ملت را آموزش بدهید که این راه و رسمش نیست.
باور کنید احترام امام زاده را متولیش نگه می دارد. باور کنید نمی شود از تحریف نام جعلی خلیج و خلیج عربی ناراحت و نگران شد ولی انبوه خشم را اینگونه نشان داد. باور کنید اصلا نه به صلاح کشور است نه به صلاح جامعه ی مسلمین. چرا باید مدام نگران آتو دادن دست دیگران باشیم؟! اینکه در زمان الهام علی اف آذربایجان با ما مشکلات عدیده دارد و در بغل صهیونیستها برای ما رجز می خواند یک طرف قضیه است، اینکه باید سرجایش نشانده شود چیز دیگری و راه حل های دیگر دارد.
چرا باید یک شهروند ایرانی از همه ی راه های قانونی ظرف کمتر از یکسال چنان ناامید شده باشد که چنین ناراحت و عصبانی بتواند کیان یک ملت را به بازی بگیرد؟! مگر می شود تدبیری برای او اندیشیده نشده باشد؟! چرا کسی به داد او نرسیده تا اینگونه نا بخردانه و در روز تغییر رییس پلیس پایتخت چنین بی پروا با اسلحه برود و تازه فرزندانش هم همراهیش کرده باشند! آیا بنظر این پدر برای آن فرزندان می تواند دیگر پدری کند؟
چرا در کتابها و سیستم های آموزشی کشور ما به این موارد پرداخته نمی شود؟ چرا مردمان ما اینگونه خشمگینانه سعی در احقاق حقوق خود به صورت بدوی دارند؟ ما سالها برخوردهای متوحشانه را در سایر ملل تقبیح کرده ایم و می کنیم، اما چرا یادمان می رود خودمان نباید چنین کنیم؟! قصه ها دارد تقریبا شبیه سازی فیلمهای تاریخی می شود، از یک قصه ی عاشقانه و ناموسی به یک انبار باروت آتش زدن می رسیم. چرا!؟
واقعا اگر دستگاه های مسئول درد این هموطن را شنیده و تلاش کرده بودند، واقعا ماجرا به اینجا ختم می شد که او هم خود و هم یک ملت را به انتحار دعوت کند؟ آیا واقعا نمی شد او را کنترل کرد، تفهیم کرد و موقعیت ها را برایش شرح داد؟ بارها نوشته ایم و منتشر کردیم که به هوش باشید ، مسائل اجتماعی آهسته و پیوسته و در بستر زمان شکل گیری پیدا می کنند و دفعتا قابل حل و فصل نیستند. اما کو گوش شنوا.